- انحماق
- نابخردی، گولیدن (احمق شدن)، فروتنی، سرد بازاری
معنی انحماق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنهان شدن ماه کاهیده گشتن
دیوانه یافتن، فرزند گول یافتن، گول خواندن
گول خواست (گول احمق) گول زدن، نابخردی، گول کاری
برابری، سازش
همراه
ویژه سازی
کژدیسگی، لغزش، کجروی
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
مغاک کردن: (مغاک گودال در زمین و جز در زمین
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
زار زدن زاری کردن
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
به باد دشنام گرفتن، پیر گشتن
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
گلو گرفته شدن، خفه شدن
فرو نشستن آماس
دل زدگی، ترنجیدگی - انقباض)
گردآمدن، گرایش گروش، کرانجیگری (بی طرفی) گرد آمدن پیوسته شدن، گراییدن
خواب دیدن
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
خوی ریختن
نشیب نشیبش فرود آمدن کم ارجی، کم بها شدن، به زیر آمدن پستی فرو افتادن فرود آمدن پست شدن به پستی گراییدن بزیر آمدن، پستی. یا انحطاط فکر. پستی اندیشه
دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا موسسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا موسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، محدودیت، جمع انحصارات
بریده گردیدن بریدگی
ریزریز شدن ریز ریزی
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
برگزیدن
باز بستن، افزون شدن، بالیدگی، بالا رفتن، پریدن به جای دگر نسبت دادن بکسی باز بستن، منسوب شدن، وابستگی
حرف زدن، سخن گفتن
سامان پذیرفتن، سامان دادن نظم پذیرفتن منظم گردیدن مرتب شدن، نظم دادن ترتیب دادن، جمع انتساقات