جدول جو
جدول جو

معنی انحطاط - جستجوی لغت در جدول جو

انحطاط
فرود آمدن، پست شدن، به پستی گراییدن
تصویری از انحطاط
تصویر انحطاط
فرهنگ فارسی عمید
انحطاط
(اِ)
سوی نشیب رفتن شتر بکشیدن مهار، درآمدن بر کسی بدگویان. (آنندراج) : انخرط علینا بالقبیح، درآمد ما را بدگویان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تیز دویدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در دوتند رفتن و ستیهیدن در آن. (از اقرب الموارد). بستیهیدن. (مصادر زوزنی). یقال: انخرط فی العدو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، باریک و لاغرشدن تن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نازک و لاغر شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخرط جسمه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درمیان جماعتی در رفتن. در میان چیزی درآمدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). درشدن. (مصادر زوزنی). بشتاب داخل شدن، بشتاب بیرون رفتن. (از اقرب الموارد) ، درکشیده شدن در رشته. (غیاث اللغات) (آنندراج). در رشته انتظام یافتن و درکشیده شدن. (از اقرب الموارد) : اگر این عزیمت بنفاذ رسانی و بمضامت جانب او و انخراط در سلک خدمت او رغبت نمایی هرآنچه توقع افتد... پیش گرفته شود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 225) ، تراشیده شدن، رشته در سوزن کشیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
انحطاط
نشیب نشیبش فرود آمدن کم ارجی، کم بها شدن، به زیر آمدن پستی فرو افتادن فرود آمدن پست شدن به پستی گراییدن بزیر آمدن، پستی. یا انحطاط فکر. پستی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
انحطاط
((اِ حِ))
پست شدن، پستی
تصویری از انحطاط
تصویر انحطاط
فرهنگ فارسی معین
انحطاط
انخفاض، انقراض، انهزام، زوال، شکست، نابودی، پستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انحدار
تصویر انحدار
پایین آمدن، فرود آمدن، به نشیب فرود آمدن، فرودآمدگی، دفع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
دور شدن یا جدا شدن از راه ها، اصول، معیارها و یا روش های تعیین شده، کج شدگی، خم شدگی، در ریاضیات فاصلۀ مقادیر داده ها از مقدار میانگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انحصار
تصویر انحصار
درگنجیدن در چیزی، محدود بودن، در علم اقتصاد اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه ای معین
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
به آب فروشدن. (یادداشت مؤلف). به آب فرورفتن. (از معجم متن اللغه) ، یاری دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نصرت دادن و مدد کردن. (از اقرب الموارد) ، دراز کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خداوند شتران رمنده ونافر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حکم کردن به غلبۀ کسی بر کسی. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) : انفر علیه، به چیرگی حکم کرد بر وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به چیرگی حکم کردن بر کسی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بدرازا دریده شدن جامه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انشقاق. (از اقرب الموارد). شکافته شدن جامه بطول. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ گُ)
دمیدگی آوردن روی یا فربه شدن و تهبج کردن: احطّ وجهه. (منتهی الارب) ، فضل و منت نهادن، تحظیه. بهره مند کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکسته گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). انکسار. (از اقرب الموارد) ، شکسته گردیدن و ضعیف شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته و ضعیف شدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن نیزه و پاره پاره گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته و پاره پاره شدن. (از اقرب الموارد). یقال: انخرعت القناه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتطال
تصویر انتطال
چکانیدن ریختن اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتطاق
تصویر انتطاق
حرف زدن، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آماسیدن پوست فرود آمدن روان شدن پایین آمدن فرو شدن فرود آمدن بنشیب آمدن، فرود آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتیاط
تصویر انتیاط
درآویخته شدن در آویزیدن، دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسار
تصویر انحسار
برهنه شدن لخت شدن باز گشتن پر نو بر آوردن: پرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساس
تصویر انحساس
پوسیدن افتادن: دندان، فرور یختن، بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحساف
تصویر انحساف
ریزریز شدن ریز ریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحسام
تصویر انحسام
بریده گردیدن بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
دربستگری تنها فروشی دربست، کوتاه شدن در گنجیدن، در تنگنا افتادن، کوتاهی در تنگنا افتادن، محدود بودن مخصوص بودن امری بکسی یا موسسه ای، محدود کردن ساخت توزیع یا فروش چیزی بدولت یا موسسه و یا شرکتی: انحصار دخانیات انحصار فروش مشروبات الکلی، محدودیت، جمع انحصارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحجاف
تصویر انحجاف
زار زدن زاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحراد
تصویر انحراد
فرود افتادن: ستاره تنها شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ورتکی ورگرایی، خم شدن کج شدن، کج روی کج راهی بی فرمانی اریب رفتن اریبیدن: گام های مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود یک قدم چون رخ روانه تا نشیب یک قدم چون فیل رفته براوریب (مولانا جلال الدین) کژ خویی کژ رفتاری خم شدن کج شدن کژ شدن، کج رفتن اریب رفتن، بگشتن از راه گشتن میل کردن، یا انحراف اخلاقی. از اصول اخلاقی دست کشیدن و کارهای ناشایست کردن، کجروی کج راهی، جمع انحرافات. یا انحراف فکر. کژی اندیشه کج اندیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتطاط
تصویر اشتطاط
ستمداوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحطاط
تصویر استحطاط
گم خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
پیسه گردیدن، برگ درآوردن، گرفتن روزینه (روزینه شورزغال ترکی یا سیورغال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاط
تصویر اختطاط
کشکیدن (کشک کشه خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انحطاط فکر
تصویر انحطاط فکر
پست اندیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعطاط
تصویر انعطاط
خمش بی شکستن نرم خمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغطاط
تصویر انغطاط
از پارسی (بهروز) (غوته غوطه) غوته زدن آبفرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده شدن، گستردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحصار
تصویر انحصار
ویژه سازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انحراف
تصویر انحراف
کژدیسگی، لغزش، کجروی
فرهنگ واژه فارسی سره