جدول جو
جدول جو

معنی انجیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

انجیدگی(اَ دَ / دِ)
زخم خوردگی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
جا گرفتگی، حالت گنجیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجیدگی
تصویر سنجیدگی
سنجیده بودن، آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجوخیدگی
تصویر انجوخیدگی
درهم کشیدگی پوست بدن، ترنجیدگی، چین خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
گندیده بودن، تعفن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دی دَ / دِ)
عمل خندیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور با 374 تن سکنه و آب آن از قنات و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
ترنجیدگی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
چگونگی ارزش چیزی
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
تغافل. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
سقوطکردنی. فروتنی. رجوع به افتادن و افتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَمْ دِ)
خمگشتگی. مایل شدگی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ رُ دَ / دِ)
اسم مصدر از ترنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت درهم کشیدگی و فشرده شدگی. (ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا آرد: این کلمه را صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی همه جا با طاء مؤلف نویسد: و تمددرا بپارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، درشت گشتگی و دارای چین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ دَ / دِ)
کشیدگی. ترنجیدگی: و تمدد را به پارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و خطها و شکنهای پوست پیشانی، بسبب طرنجیدگی پوست ناپیدا شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و این درست نیست، از بهر آنک اگر علت اندر جانب راست بودی نقصان حس و طرنجیدگی عضله ها اندر آن جانب بودی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
درخور سنجیدن. از در سنجیدن، موزون. وزن. کشیدنی
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی سنجنده. رجوع به سنجنده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی شنگیده. رجوع به شنگیدن و شنگیده شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لنگیده
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
ترنجیدگی و برهم کشیدگی. (ناظم الاطباء). تفصید. (منتهی الارب). تشقق. تحدد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لندیده
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
گنجایش. رجوع به گنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی لنجیده. رجوع به لنجیده شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
رنج دیدگی. تعب دیدگی. رنجش، دلتنگی. آزردگی خاطر. دلگیری. (ناظم الاطباء) : اگر خواهی از رنجیدگی دور باشی آنچه نرود مران. (قابوسنامه) ، اندوه. ملالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی سنجیده، پختگی، وزنه. (منتهی الارب). رجوع به سنجیده و سنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
عفونت، تعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجندگی
تصویر گنجندگی
گنجنده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجیدنی
تصویر گنجیدنی
آنچه در خور گنجیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرنجیدگی
تصویر طرنجیدگی
کشیدگی، خطها و شکنهای پوست پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجوخیدگی
تصویر انجوخیدگی
در هم کشیدگی پوست (چهره و بدن) چین خوردگی ترنجیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنجیدگی
تصویر گنجیدگی
کیفیت گنجیده گنجایش
فرهنگ لغت هوشیار
مفلسی تهی دستی، ندیده بودن نو کیسگی: این گدا چشمی واین نادیدگی از گدایی تست نزبگلربگی. (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندیدگی
تصویر گندیدگی
((گَ دِ))
تعفن، عفونت
فرهنگ فارسی معین
متانت، وقار
متضاد: ناسنجیدگی، دانایی، فهمیدگی
متضاد: ناسنجیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزردگی، تاذی، رنجش، کدورت، نژندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جدّیّت
دیکشنری اردو به فارسی