جمع واژۀ ناب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دندانهای نیشتر. (غیاث اللغات). چهار دندان نشتر. (مهذب الاسماء). دندانهای نشتر که درندگان را باشند. (غیاث) : از پس رباعیات چهار دندان دیگر است و سرهای آن تیز است، دو زیر و دو زبر ازپس هرسویی یکی خوردنیهای سخت بشکند و آنرا نیش دندان گویند و به تازی انیاب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و انیاب را بیخ یکشاخ است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درشوم گر مرا بفرمایی در دهان هژبر تیزانیاب. مسعودسعد. - انیاب اغوال، نیش های غولان، برای وجود وهمی مثال آرند: مأخوذ است از بیت امرؤ القیس: ایقتلنی و المشرفی مضاجعی و مسنونه زرق کانیاب اغوال. امروءالقیس.
جَمعِ واژۀ ناب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دندانهای نیشتر. (غیاث اللغات). چهار دندان نشتر. (مهذب الاسماء). دندانهای نشتر که درندگان را باشند. (غیاث) : از پس رباعیات چهار دندان دیگر است و سرهای آن تیز است، دو زیر و دو زبر ازپس هرسویی یکی خوردنیهای سخت بشکند و آنرا نیش دندان گویند و به تازی انیاب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و انیاب را بیخ یکشاخ است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درشوم گر مرا بفرمایی در دهان هژبر تیزانیاب. مسعودسعد. - انیاب اغوال، نیش های غولان، برای وجود وهمی مثال آرند: مأخوذ است از بیت امرؤ القیس: ایقتلنی و المشرفی مضاجعی و مسنونه زرق کانیاب اغوال. امروءالقیس.
جمع واژۀ نجبه، گرامی گوهران. (از منتهی الارب). و رجوع به نجبه شود. - سلالهالانجاب، نسل گرامی گوهران، فرزند گرامی گوهران. (از یادداشت مؤلف) ، اجرا شدن. عمل شدن. (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ نُجَبَه، گرامی گوهران. (از منتهی الارب). و رجوع به نجبه شود. - سلالهالانجاب، نسل گرامی گوهران، فرزند گرامی گوهران. (از یادداشت مؤلف) ، اجرا شدن. عمل شدن. (فرهنگ فارسی معین)
گرامی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نجیب شدن. (از اقرب الموارد) ، اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج) : صائب چه فارغند ز اندیشۀ حساب جمعی که کار آخرت انجام داده اند. صائب (از آنندراج)
گرامی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نجیب شدن. (از اقرب الموارد) ، اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج) : صائب چه فارغند ز اندیشۀ حساب جمعی که کار آخرت انجام داده اند. صائب (از آنندراج)
بشتاب رفتن مار و آنچه بدان ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تند رفتن. رفتن مار و تدافع نمودن در رفتن. (از اقرب الموارد). رفتن آب و مار و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی نسخۀخطی کتاب خانه لغت نامه ورق 231 الف). رفتن آب و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی). خزیدن. رفتن آب. رفتن مار. (یادداشت مؤلف) ، مولد و دارای قوه ایجاد. (ناظم الاطباء)
بشتاب رفتن مار و آنچه بدان ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تند رفتن. رفتن مار و تدافع نمودن در رفتن. (از اقرب الموارد). رفتن آب و مار و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی نسخۀخطی کتاب خانه لغت نامه ورق 231 الف). رفتن آب و آنچه بدان ماند. (مصادر زوزنی). خزیدن. رفتن آب. رفتن مار. (یادداشت مؤلف) ، مولد و دارای قوه ایجاد. (ناظم الاطباء)
پیاپی آمدن، یقال: فلان انتاب القوم، ای اتاهم مره بعد اخری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوبتی بعد از نوبتی دیگر آمدن: انتابهم، اتاهم مره بعد اخری و وصلت نوبته الیهم. (از اقرب الموارد). بنوبت آمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیاپی آمدن. (آنندراج).
پیاپی آمدن، یقال: فلان انتاب القوم، ای اتاهم مره بعد اخری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوبتی بعد از نوبتی دیگر آمدن: انتابهم، اتاهم مره بعد اخری و وصلت نوبته الیهم. (از اقرب الموارد). بنوبت آمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیاپی آمدن. (آنندراج).