جدول جو
جدول جو

معنی انجذاب - جستجوی لغت در جدول جو

انجذاب
کشیده شدن، کشیده شدن به سوی کسی یا چیزی
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
فرهنگ فارسی عمید
انجذاب(اِ)
کشیده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) : والشوق حامل الذوات الدراکه الی نورالانوار فالاتم شوقاً اتم انجذاباً و ارتفاعاً الی النور الاعلی. (حکمه الاشراق ص 224).
لغت نامه دهخدا
انجذاب
کشیده شدن
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
فرهنگ لغت هوشیار
انجذاب((اِ جِ))
کشیده شدن
تصویری از انجذاب
تصویر انجذاب
فرهنگ فارسی معین
انجذاب
جذب، کشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجلاب
تصویر انجلاب
کشیده شدن از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بریده و پاره گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
بریده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
تیز پریدن مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برزمین افتادن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). منه الحدیث: انه مر بمصعب بن عمیر و هومنجعف، ای مصروع. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، آب دهن. (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گردن دراز کردن ناقه وقت دوشیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گردن دراز کردن ناقه برای دوشیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
انغوزه. (ناظم الاطباء). انگدان که گیاهی است. مقاوم سموم است و جهت درد مفاصل جید و مدر حیض و مخدر آن و مدر بول و شیر و مسخن گرده و روده و جاذب وبیخ سپید آن که اشترغار نامند مقطع بلغم و ملطف اغذیه (است) . (منتهی الارب). و رجوع به انجدان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اوفتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انصراع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
کشیده شدن از جایی بجایی دیگر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رانده شدن. انسیاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نجبه، گرامی گوهران. (از منتهی الارب). و رجوع به نجبه شود.
- سلالهالانجاب، نسل گرامی گوهران، فرزند گرامی گوهران. (از یادداشت مؤلف) ، اجرا شدن. عمل شدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرامی گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نجیب شدن. (از اقرب الموارد) ، اجرا کردن. عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین). سامان دادن. (آنندراج) :
صائب چه فارغند ز اندیشۀ حساب
جمعی که کار آخرت انجام داده اند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجعاف
تصویر انجعاف
بر زمین افتادن، بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجعار
تصویر انجعار
پیخال انداختن (پیخال فضله جانوران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجراد
تصویر انجراد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار
فسردن بسته شدن ماسیدن هسیرش: تنها برای آب یخ بستن افسردن بسته شدن جامد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجئاف
تصویر انجئاف
بر کنده شدن درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاب
تصویر انجاب
گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذاذ
تصویر انجذاذ
پاره گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذار
تصویر انجذار
بریده شدن برکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجذابات
تصویر انجذابات
جمع انجذاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاب
تصویر انجاب
جمع نجیب، پاک نژادان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجماد
تصویر انجماد
بستناکی، یخ زدن، بستانکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتصاب
تصویر انتصاب
گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کار گماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتخاب
تصویر انتخاب
گزینش، گزینه
فرهنگ واژه فارسی سره