جدول جو
جدول جو

معنی انجدان - جستجوی لغت در جدول جو

انجدان
گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگدان، انگژد، انگیان، انگژه، انگوژه، رافه
تصویری از انجدان
تصویر انجدان
فرهنگ فارسی عمید
انجدان
(اِ جِ)
دهی است از بخش فرمهین شهرستان اراک با 1287 تن سکنه و آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، انگور، میوه و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
انجدان
(اَ جُ)
معرب انگدان است و آن را بعربی حلتیت و بیح آنرا اصل الانجدان خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). در لغت طبری کلوپر گویند. (از انجمن آرا). گیاهی از تیره چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوان است. ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است. ابرکبیر. حلتیت. (از فرهنگ فارسی معین ذیل انگدان). به مازندرانی انجدان طیب را کولاپرنامند و بیخ آنرا بعربی محروق و ساق آنرا بترکی بالدرغان گویند و چون انجدان مطلق مذکور شود مراد تخم آن است و آن دو قسم میباشد یکی طیب و دیگر منتن و ساق نبات آن مجوف و سطبر و بلندتر از قامت و برگ آن شبیه ببرگ کلم و از آن کوچکتر و گل آن چتری مانند شبت وسفید و ثمر آن بعد از رسیدن سفید و مدور و پهن شبیه بدرهم و بسیار خوشبو میباشد و صمغ آنرا حلتیت طیب مینامند و برگ قسم دوم آن مانند صفحۀ سوخته و پرسوراخ و ساق آن ضعیفتر از قسم اول و ثمر آن سیاه و بسیاربدبو است و بیخ آنرا اشترغار و گیاه آنرا کماه و صمغ آنرا که بسیار بدبو است حلتیت منتن و بفارسی انکزد (انکزه) نامند و صمغ آنرا بفارسی ژد و عوام آنرا انگشت گنده نامند. (از مخزن الادویه). بعضی از اطباء گویند انجدان برگ است و حلتیت صمغ گیاه آن و محروث ریشه آن است. اسحاق بن عمران گفته است انجدان بر دو قسم است قسمی از آن سفید و طیب و خوردنی است که آنرا انجدان سرخسی گویند و ریشه های آنرا محروث گویند و در اغذیه و ادویه بکار رود و دیگر انجدان سیاه منتن است که ببرخی ادویه بیامیزند و صمغ انجدن همان حلتیت است... ابوحنیفه گوید: محروث ریشه انجدان است و محمد بن عبدون گوید: انجدان نباتی است مانند کاشم که در بابل میروید و سبزی فروشان آنرا مانند توابل میفروشند. (از مفردات ابن بیطار ج 1 صص 58- 59). دیسقوریدوس گوید درخت انجدان را سلقیون گویند و صمغ او را حلتیت خوانند یعنی انگزد و منبت او در زمین دمشق بود و شام وارمنیه و قهستان که او را زمین ماه گویند و زمین نینو و آن زمینی است که آن طرف مصر است و انجدان را بسریانی انکذانا او کاما خوانند... (ترجمه صیدنۀ ابوریحان، خطی).
لغت نامه دهخدا
انجدان
پارسی تازی شده انگدان از گیاهان دارویی اشتر غاز گلوپر، نام روستایی است نزدیک کاشان انگدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارجوان
تصویر ارجوان
ارغوان، گلی سرخ رنگ و پیوسته به ساقه که پیش از ظاهر شدن برگ ها شکفته می شود، گیاه این گل با برگ های گرد که در اول بهار گل می دهد و قسمت های مختلف آن مصرف دارویی دارد، ارغوانی، صورت سرخ و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگدان
تصویر انگدان
انجدان، گیاهی با ساقه های ستبر و میان تهی، برگ های سوراخ دار، گل های چتری، میوۀ سیاه و بدبو و ریشۀ راست و ستبر که از آن صمغی تلخ می گیرند، انگژه، انگوژه، رافه، انگژد، انگیان
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بر زمین افتادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بر زمین افتاده شدن. (آنندراج). یقال: جدله فانجدل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَدْ دا)
شب و روز
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
توانگر شدن بعد فقر.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش سده شهرستان اصفهان با 4372 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، تنباکو و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان که در 29هزارگزی جنوب باختری شیروان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 57 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
جای نگه داشتن گنج. (آنندراج). خزانه. مخزن. گنجینه. (ناظم الاطباء) :
از آن گنجدان کآن همه گنج داشت
نه خود برگرفت و نه کس راگذاشت.
نظامی.
برون رفت وز آن گنجدان رخت بست
بدان گنج و گوهر نیالود دست.
نظامی.
چنین گفت گنجینه دار سخن
که سالار آن گنجدان کهن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نوعی از صراحی ظریف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
سنگ پشت. لاک پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ گُ)
گیاهی از تیره چتریان که علفی است وپایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوان است. ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است. ابر کبیر. حلتیت. انجدان. (فرهنگ فارسی معین). انگذان. معرب آن انجدان است. (برهان قاطع) :
تا به مذاق انس و جان ندهد و ناورد جهان
نکهت گل ز انگدان لذت می ز آمله.
فلکی شروانی (از انجمن آرا).
- بیخ انگدان، اباض. (یادداشت مؤلف).
، نوعی انگور. (برهان قاطع) (مجموعۀ مترادفات ص 51). و رجوع به انگشت عروسان و اصباع الحور شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دِ)
اندیجان، اندگان، شهری است در کنار درۀ فرغانه در شمال شرقی شهر فرغانه. (فرهنگ فارسی معین، اعلام). از آنجا چندتن شاعر برخاسته. و رجوع به مجالس النفائس ص 155، 158، 222 و 381 و اندیجان و اندگان و اندجانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سست گردیدن از قصد خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سست گردیدن از عزم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور با 374 تن سکنه و آب آن از قنات و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
انغوزه. (ناظم الاطباء). انگدان که گیاهی است. مقاوم سموم است و جهت درد مفاصل جید و مدر حیض و مخدر آن و مدر بول و شیر و مسخن گرده و روده و جاذب وبیخ سپید آن که اشترغار نامند مقطع بلغم و ملطف اغذیه (است) . (منتهی الارب). و رجوع به انجدان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ)
منسوب است به انجدان که گمان میکنم نوعی تخم باشد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندجان
تصویر اندجان
پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجدال
تصویر انجدال
برزمین افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدان
تصویر انهدان
سست آهنگی (آهنگ قصد)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ّ چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در اکثر صحاری ایران فراوانست. ارتفاعش 2 تا 5، 2 متر و ریشه اش راست و ستبر است ابر کبیر حلتیت انجدان انگوزاکما انگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقدان
تصویر انقدان
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنقان
تصویر اجنقان
اجنگان تازی شده روستائی است در سرخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارجوان
تصویر ارجوان
معرب ارغوان، آتشگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتدان
تصویر ارتدان
دوک و دوکدان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارندان
تصویر ارندان
انکار و حاشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انا دان
تصویر انا دان
آنکه انا (من) را داند و شناسد، عارف ربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبخان
تصویر انبخان
ورآمده خاسته خاز ورآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتداب
تصویر انتداب
کشور یاری پشتیبانی و یاری دادن به کشور وا پس مانده
فرهنگ لغت هوشیار
از محله های اطراف بقعه ی شیخ موسی واقع در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
ناشناس، ناشناخته
دیکشنری اردو به فارسی