جدول جو
جدول جو

معنی انجام - جستجوی لغت در جدول جو

انجام
اجرا کردن، پایان، آخر، عاقبت
جمع واژۀ نجم، ستارگان
انجام دادن: اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
انجام شدن: به پایان رسیدن، تمام شدن
انجام یافتن: پایان یافتن، به پایان رسیدن
تصویری از انجام
تصویر انجام
فرهنگ فارسی عمید
انجام
(اِ)
برآمدن و طلوع شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن. و برآمدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
انجام
(اَ)
جمع واژۀ نجم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ستاره ها
لغت نامه دهخدا
انجام
(اَ)
عمدهالملک امیرجان از احفاد شاه نعمه الله ولی بود و با خاندان صفوی قرابت داشت، شاعر و ادیب بود، در زمان عالمگیر بهندوستان رفت و از طرف وی به والیگری کابل و الله آباد منصوب گردید سپس بمرتبۀ وزیراعظمی رسید و در سال 1159 ه. ق. کشته شد. از اوست:
فریاد که پیراهن دیوانگی من
چون دامن صحرا خطر از چاک ندارد.
به اوج بیکسی ما پر هما نرسد
رسیده ایم بجایی که کس بما نرسد.
سرشکم کم نمیگردد بسعی چشم بربستن
که نتوان شد ره سیلاب را مانع ز در بستن.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046 و صبح گلشن چ هند صص 43- 44)
لغت نامه دهخدا
انجام
(اَ)
انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی). انتها. آخرکار. (غیاث اللغات). آخرکار. فرجام. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). آخرکار. عاقبت. (مؤید الفضلاء). عاقبت. (رشیدی). بافدم. (شرفنامۀ منیری). آخر کارها و بافدم و فرجام. (فرهنگ سروری). انتها و پایان و آخر و عاقبت. (ناظم الاطباء). نهایت. غایت. مقابل آغاز. (یادداشت مؤلف) :
نه به آخر همه بفرساید
هرکه انجام راست فرسد نیست.
رودکی (اشعار چ مسکو ص 358).
یکی آنکه هستیش را راز نیست
بکاریش انجام و آغاز نیست.
فردوسی.
برفت و جهان ماند ازو یادگار
چنین است آغاز و انجام کار.
فردوسی.
همانا که انجام فیروزیست
از آن رو که نظمی نوت روزیست.
فردوسی.
در همه شغلها که دست برد
نیکش آغاز و نیکتر انجام.
فرخی.
یکی کش نه آز و نه انباز بود
نه انجام باشد نه آغاز بود.
اسدی.
بکاری که انجام آن ناپدید
مبر دست کان رای را کس ندید.
اسدی.
انجام تو ایزد بقرآن کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدامست به محشر.
ناصرخسرو.
چه گویی کفر و توحیدش کنی نام
خبر نایافته ز آغاز و انجام.
ناصرخسرو.
چون ببینی از این جهان انجام
بشناسی که چیستش آغاز.
ناصرخسرو.
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
بمن نماید راه برون شد و انجام.
سوزنی.
تا دو نفس حاصل است عمر قضا کن به می
کز دو نفس بیش نیست اول و انجام صبح.
خاقانی.
ز هر چیزی که داری کام، ناکام
جدا می بایدت گشتن به انجام.
عطار.
القصه برسلامت حالش شادمانی کرد و از هر دری سخن گفتند تا ملک به انجام حدیث گفت... (گلستان). گفتند رای ملک را چه مزیت دیدی بر فکر چندین حکیم گفت بموجب آنکه انجام کار معلوم نیست. (گلستان).
منت ذوالجلال والاکرام
بدو آغاز و غایت انجام.
نزاری قهستانی.
گسست از میان رشتۀ کام من
ندانم چه خواهد بد انجام من.
؟
- به انجام جاوید پیوند، یعنی همیشه. (ناظم الاطباء).
- انجام بردن، بپایان بردن. تمام کردن.
- بدانجام، بدعاقبت:
بدانجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفاپیشه کرد.
سعدی.
- به انجام رسانیدن، به آخر رسانیدن و تمام کردن. (ناظم الاطباء).
- بی انجام، بی پایان:
چون فلک جاه اوست بی آغاز
چون قضا حکم اوست بی انجام.
شمس فخری (ازشعوری ج 1 ورق 118).
- حسن انجام، از مرکبات انجام است. (از آنندراج).
- سرانجام، پایان کار. (فرهنگ رشیدی). عاقبت. عاقبهالامر:
سرانجام روزی درآید ز پای.
نظامی.
سرانجام چون رفت راهی دراز.
نظامی.
بدان را نباشد سرانجام نیک.
(بوستان).
- سره انجام، نیک انجام:
خرد آغاز جهان بود و تو انجام جهان
بازگرد ای سره انجام بدان نیک آغاز.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 202).
- سلام سلامت انجام، سلام از روی شفقت و مهربانی. (ناظم الاطباء).
- ظلام انجام، تاریکی و تیرگی. (ناظم الاطباء).
- نیک انجام، عاقبت بخیر: گدای نیک انجام به از پادشاه بدفرجام. (گلستان).
بدور عدل تو ای نیک نام نیک انجام
خدایراست بر آفاق نعمتی طائل.
سعدی.
چون بخت نیک انجام را باما بکلی صلح شد
بگذار تا جان میدهد بدگوی بدفرجام را.
سعدی.
- نیک سرانجام،عاقبت بخیر:
زهدت بچه کارآید گر راندۀ درگاهی
کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی.
سعدی.
- نیکوسرانجام، عاقبت بخیر:
به آنکس که نیکوسرانجام نیست.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
انجام
انتها، آخرهرکار، اتمام کار، آخر کار، فرجام، پایان
تصویری از انجام
تصویر انجام
فرهنگ لغت هوشیار
انجام
پایان، انتها
تصویری از انجام
تصویر انجام
فرهنگ فارسی معین
انجام
اتمام، پایان، سرانجام، اعمال، ایفا، ختم شدن، آخر، اجرا
تصویری از انجام
تصویر انجام
فرهنگ واژه فارسی سره
انجام
اجرا، ادا، ارتکاب، اعمال، آخر، انتها، پایان، خاتمه، عاقبت، فرجام
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجامش
تصویر انجامش
پایان و عاقبت کاری یا چیزی، آخرت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مِ)
آخرت، چون روز انجامش ای روز آخرت. (آنندراج). روز رستاخیز. قیامت. (فرهنگ فارسی معین) :
تو گفتی مگر روز انجامش است
یکی رستخیز است یا رامش است.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
انتهای هرچیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتجام
تصویر انتجام
به سر آمدن گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاع
تصویر انجاع
شیر دادن به کودک، کار سازی پند اندرز، رهایی یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاص
تصویر انجاص
گلابی از گیاهان گلابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاس
تصویر انجاس
نجس کردن، پلید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاز
تصویر انجاز
روان کردن حاجت، برآوردن حاجت کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاد
تصویر انجاد
دعوت را پذیرفتن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاث
تصویر انجاث
جمع نجث، زره ها، سراها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاح
تصویر انجاح
برآمدن حاجت، روا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجزام
تصویر انجزام
ساکن گردانیدن، ساکن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاب
تصویر انجاب
گرامی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندام
تصویر اندام
بدن و تن، کالبد، جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجال
تصویر انجال
فرزندان، نسلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجام
تصویر احجام
باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجام
تصویر الجام
پارسی تازی شده لگام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
عجم، ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسجام
تصویر اسجام
روان شدن اشک اشک ریختن شاریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
پایان عاقبت. یا روز انجامش. روز رستاخیز قیامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
هماهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندام
تصویر اندام
عضو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامش
تصویر انجامش
آخرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انجامی
تصویر انجامی
اجرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
بادنجان
فرهنگ گویش مازندرانی