جدول جو
جدول جو

معنی انثیلی - جستجوی لغت در جدول جو

انثیلی
دادی. طیفی. (یادداشت مؤلف). رجوع به طیفی شود، سیر گشتن، سیراب گشتن، بازداشتن از تندی و غلبه و انسداد. (آنندراج). اقدام کننده بکاری را از آن کار بازداشتن. (از شعوری ج 1 ورق 123 الف) ، گستاخی نمودن، مانده کردن. (آنندراج). خسته و مانده کردن. (از شعوری) ، دلالت کردن. معلوم کردن، نصیحت دادن، برتافتن. (آنندراج) ، برگشتن، برگشتن و منصرف شدن امیدکننده از امیدش. متعدی آن انجالانیدن است. (از شعوری). و رجوع به انجالانیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجیلی
تصویر انجیلی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، آسوندار، انچیلو، انجیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیلو
تصویر انجیلو
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انچیلو
تصویر انچیلو
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انجیلو، توئی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
منسوب است به اشبیلیه. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اُ ثَ یَ)
بصیغۀ تثنیه، هر دو خایه. (غیاث اللغات). هردو خصیه. (آنندراج). دو خصیه. حذنتان. دوخایه. تخمها که از اعضاء رئیسۀ چهارگانه قدماست. (یادداشت مؤلف) : بوزنه بر چوب نشست از آن جانب که بریده بود انثیین او در شکاف چوب آویخته بود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 62).
لغت نامه دهخدا
(اُ ثَ)
بصیغۀ تثنیه، دو خصیه. (ناظم الاطباء). هر دو خایه. (غیاث اللغات). هردو خصیه. (از آنندراج) ، سیر کردن، خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی، خسته و مانده شدن، پند دادن، تاب دادن و پیچیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروگرفتن مردم از هر جانب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). ریخته شدن از هر طرف بر کسی. (از اقرب الموارد). فراهاریده شدن مردم از هر جای. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتابخانه لغت نامه ورق 232ب).
لغت نامه دهخدا
(اَ ثِ)
گیاهی است و آن بر دو قسم است، قسمی از آن دارای برگهای شبیه ببرگ عدس و شاخه هایی راست بطول یک وجب و ریشه کوچک و نازک است و از زمینهای شوره ناک میروید قسمی دیگر از آن دارای شاخ و برگ شبیه بشاخ و برگ گیاه موسوم به کمافیطوس و ریشه آن شبیه بریشه بقلۀ دشتی است. (از ابن بیطار) (از لکلرک). زهره. آبنوس کیانی. (واژه نامۀ گیاهی) ، گلابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اجاص شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
محمد بن خیر بن عمر بن خلیفه ابوبکر اموی مستوفی اشبیلی حافظ نحوی مقری (502- 575 هجری قمری). صفدی گوید: وی حافظ مقری نحوی لغوی و متقن و ادیب و بسیارمعرفت بود و برای اقراء، کتب بسیار نوشت و در اشبیلیه و قرطبه اقراء کرد و درجامع آن شهر خطبه خواند و امامت کرد. او راست: فهرست ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفه فی ضروب العلم و انواع المعارف که در کتاب خانه اندلسیۀ مادریدبسال 1883 تا 1892 میلادی طبع شده. (معجم المطبوعات) ، پیشی گرفتن. پیش رفتن
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
دهی است از بخش بانۀ شهرستان سقز با 112 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، زغال، کتیراو گزانگبین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَمْ)
یاسمین. (یادداشت مؤلف از لغتنامۀ مقالات حریری). گل یاس سفید، برگ یاسمن. (یادداشت مؤلف از مجمع الجوامع)
لغت نامه دهخدا
(اِ لی لا)
شعبی است بنی اسد را و در آن نخلستانی است و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به تاج.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طریقۀ نوشتن. رسم الخط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لی لا)
همه: اخذه باقلیلاه. (منتهی الارب). همگی. بالتمام. جمهور. (ناظم الاطباء) ، تباه و فاسد گردانیدن پوست را، قادر و توانا گردانیدن کسی را، لازم گرفتن چیزی را، بازایستادن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ذخیره نهادن و خشنود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرمایه دادن و خشنود کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، دست دادن شکار و قادر و توانا گردانیدن آن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دادن چیزی را که بوی تسکین یابد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر است که 13 آبادی و در حدود 1200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان ساوه با 418 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، عدس و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
رجوع به انبیر و ابوالحسن انباری در همین لغت نامه و تتمه صوان الحکمه ص 97 شود، فراگرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرفتن عصا و جز آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مالیدن پست و مانند آنرا بآمیختن آب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دامن برچیدن وقت نشستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جایی از رستاق وزواه از رساتیق قم بوده است. (از تاریخ قم 139) ، آماسیدن پوست، انحدر جلده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تورم و غلیظ شدن پوست. (از اقرب الموارد). برآماهیده شدن. (تاج المصادر بیهقی)، هضم شدن. گذشتن. (یادداشت مؤلف) : و خبزه (خبزالسلت) اذابرد... یبطی ٔ انهضامه و انحداره. (ابن البیطار).
- بطی ٔ الانحدار، دیرگذر. دیرگذار. (یادداشت مؤلف).
،
{{اسم}} فرودآمدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان با 341 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه و محصول آن غلات دیمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، کج رفتن
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
کرگدن. (ناظم الاطباء). کرگ جنگی را گویند و آن جانوریست در هندوستان شبیه به گاومیش و بر سر بینی شاخی دارد. (برهان قاطع) (هفت قلزم) ، بر پشته برآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بازداشته شدن قوم در بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمال ایران وجود دارد. تو. توی. توئی آسوندار. (فرهنگ فارسی معین). درخت انجیلی تا اندازه ای سایه پسند است. جست فراوان میدهد ولی جستهای آن بهم جوش میخورند و چوب آن ارزش صنعتی خود را از دست میدهد. توانایی جوش خوردن شاخه های این درخت چنان است که با درختان دیگرنیز که نزدیک او روییده باشند گاهی جوش میخورد. چوب انجیلی بسیار سخت و دارای الیافی فشرده است از اینرو آنرا چوب آهن نیز مینامند. برای ساختن پایه های پل و ستون و قسمتهایی از ساختمانهای بندری و غیره که درداخل آب یا خاک مرطوب باید نصب شود مصرف میشود. از چوب انجیلی عصا، چوب سیگار، میانۀ قلیان و جز آن میسازند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 صص 182- 185) ، تنها شدن. انفراد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ / لِ)
انگله. انگول. انگوله:
هرآن انگیلۀ زرین که چرخ از اختران سازد
لباس عمر او را بر گریبان زمان زیبد.
اثیر اخسیکتی (از آنندراج).
و رجوع به انگل و انگله شود
لغت نامه دهخدا
درختی از تیره انجیلی ها که در جنگلهای شمالی ایران وجود دارد توتوی توئی آسوندار. امبورتل انجول. منسوب به انجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنقیلی
تصویر غنقیلی
شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکولی
تصویر انکولی
تاج الملوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگیله
تصویر انگیله
تکمه دگمه گوی گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیسی
تصویر اندیسی
رسم الخط، طریقه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثلیس
تصویر انثلیس
شیز کیانی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثیان
تصویر انثیان
دو گوش دوخایه (بیضه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثیین
تصویر انثیین
دو خصیه دو خایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انچیلو
تصویر انچیلو
انجیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسبیلی
تصویر اسبیلی
اسبله
فرهنگ لغت هوشیار
نام درختی جنگلی با نام علمی erisca arrotia
فرهنگ گویش مازندرانی