جدول جو
جدول جو

معنی انتهاج - جستجوی لغت در جدول جو

انتهاج
راه روشن و آشکار جستن، راه جستن
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
فرهنگ فارسی عمید
انتهاج
(اِ)
راه رفتن و گویند طلب کردن راه. (از اقرب الموارد). بجای آوردن راه. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
انتهاج
راه صحیح را پیدا کردن
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
فرهنگ لغت هوشیار
انتهاج
راه جستن، در راه روشن رفتن، سلوک، روش
تصویری از انتهاج
تصویر انتهاج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
(پسرانه)
شادمانی، خوشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انتهاک
تصویر انتهاک
آلوده کردن ناموس کسی، دریدن پردۀ ناموس کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن فرصت، منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شاد شدن، شادی کردن، شادی، شادمانی، خوشی، خرمی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
سرزنش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منع کردن و در اساس چنین آمده: استقبال کردن کسی را با کلامی منعکننده. (از اقرب الموارد). بازمانانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ برزدن. (یادداشت مؤلف) ، برآمدن خون از بینی و سپس غلبه کردن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون آمدن خون از بینی و غلبه کردن آن. (از اقرب الموارد) ، برآمدن قی و خون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرصت یافتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). قابو (فرصت) یافتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). فرصت بدست آوردن. (فرهنگ فارسی معین) ، تیر از ترکش بیرون آوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بدندان پیش گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گرفتن گوشت با دندان پیشین. (از اقرب الموارد). بدندان پیشین گزیدن. (تاج المصادر بیهقی). بدندان پیش گرفتن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برخاستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات). بلند شدن. (از اقرب الموارد). راست ایستادن. ایستادن. (یادداشت مؤلف) ، لغتی است در انفجار، یقال: انثجرالدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ترنجیده و لاغر ساختن تب، یقال: انتهکته الحمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انزجار. (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد) ، انثداق مردم بر کسی، هجوم آوردن برای جنگیدن با او، یقال: انثدق علیه الناس. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). منثدق نعت است از آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآماسیدن و بلند شدن استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رندیدن گوشت از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (صراح) (از اقرب الموارد). گوشت از استخوان باز کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کشیده شدن خون کسی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مانندها، داستانها. (فرهنگ فارسی معین).
- امثلۀ شرعیه، مسایل دینی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غارت کردن و غنیمت گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انتهب النهب، گرفت آنچه خواست. (از اقرب الموارد). غارت کردن. (غیاث اللغات). نهب. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). غارتیدن. (یادداشت مؤلف) ، بر بن بینی افکندن کسی را، بیرون آوردن آنچه در بینی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پاک کردن بینی. (یادداشت مؤلف) ، دم برزدن از بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نفس کشیدن از بینی. (یادداشت مؤلف) ، آب در بینی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتباج
تصویر انتباج
بر آماسیدن استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاج
تصویر انتجاج
در طلب آب و علف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادی، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
ترنجیدگی لاغری ازتپ، آلودن آزرم دیگری (آزرم حرمت) ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، زشت و آلوده کردن ناموس کسی را دریدن پرده ناموس کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
بلند شدن، ایستادن، برخاستن، قیام کردن، کوچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاس
تصویر انتهاس
گزیدن به دندان گزیدن آک شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
فرصت یافتن، غنیمت شمردن، به دست آوردن فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهار
تصویر انتهار
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاب
تصویر انتهاب
تاراج کردن به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاج
تصویر انتفاج
شکارخواهی برانگیختن شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتهاء
تصویر انتهاء
((اِ تِ))
به پایان آمدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن از کاری، آگهی رسیدن، پایان، آخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاز
تصویر انتهاز
((اِ تِ))
فرصت به دست آوردن، غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاض
تصویر انتهاض
((اَ تِ))
ایستادن، برخاستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتهاک
تصویر انتهاک
((اِ تِ))
ترنجیده و لاغر ساختن تب، زشت و آلوده شدن، دریدن پرده ناموس کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
((اِ تِ))
شاد شدن، شادمان گردیدن، شادی، خوشی، راه راست خواستن، گشاد کردن راه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادمانی
فرهنگ واژه فارسی سره