- انتظامی (اِ تِ)
منسوب به انتظام. (فرهنگ فارسی معین).
- قوای انتظامی، قوه هایی که حفظ نظم و آرامش مملکت بعهدۀ آنهاست، مانند ارتش و شهربانی و ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین).
- مأمور انتظامی، مأموری که عهده دار حفظ نظم و آرامش است، کندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کندن چیزی را برای بیرون آوردن چیز مدفون در آن. (از اقرب الموارد) ، برآوردن مغز از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
- قوای انتظامی، قوه هایی که حفظ نظم و آرامش مملکت بعهدۀ آنهاست، مانند ارتش و شهربانی و ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین).
- مأمور انتظامی، مأموری که عهده دار حفظ نظم و آرامش است، کندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کندن چیزی را برای بیرون آوردن چیز مدفون در آن. (از اقرب الموارد) ، برآوردن مغز از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
