- انتظام
- نظم داشتن
معنی انتظام - جستجوی لغت در جدول جو
- انتظام
- در رشته کشیده شدن مروارید، منظم شدن، نظم داشتن، آراستگی، نظم و ترتیب
- انتظام ((اِ تِ))
- در رشته کشیدن مروارید، نظم گرفتن، ترتیب، نظم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساماندهی
قوای انتظامی مانند ارتش، شهربانی، ژاندارمری
منسوب به انتظام
قوای انتظامی: قوایی که حفظ نظم و آرامش مملکت به عهده آن هاست مانند، ارتش، شهربانی، ژاندارمری
قوای انتظامی: قوایی که حفظ نظم و آرامش مملکت به عهده آن هاست مانند، ارتش، شهربانی، ژاندارمری
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
چشم داشت، چشم داشتن
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
چشم داشتن، امیدواری، نگرانی، ترقب و توقع
آهنگیدن، دل نهادن
به سر آمدن گذشتن
چشم به راه بودن، چیزی را چشم داشتن، منتظر چیزی بودن، چشمداشت
رفتاری عمدی که برای آزار و اذیت کسی به تلافی کار بد او انجام می شود، کینه کشیدن از کسی، کینه گرفتن، کینه توزی
Comeuppance, Retaliation, Vengeance
Wait, Anticipation, Expectance, Expectation
возмездие , одинаковость , месть
ожидание
Strafe, (DE) Vergeltung, Rache
Erwartung, Warten
помста , подібність
очікування
zemsta, (PL) zemsta
oczekiwanie
报应 , 相同 , 复仇
期待 , 等待
castigo, (PT) retaliação, vingança
antecipação, expectativa, espera
punizione, (IT) vendetta, vendetta
anticipazione, aspettativa, attesa
castigo, (ES) venganza, venganza
anticipación, expectativa, espera
punition, (FR) vengeance, vengeance