درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموارد). در رشته کشیدن مروارید. (فرهنگ فارسی معین). در رشته کشیده شدن چیزی بترتیب نیکو. (آنندراج). بهم بازدوختن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (مؤید الفضلاء) ، به نافقاء بیرون آمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نافقاء ساختن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموارد). در رشته کشیدن مروارید. (فرهنگ فارسی معین). در رشته کشیده شدن چیزی بترتیب نیکو. (آنندراج). بهم بازدوختن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (مؤید الفضلاء) ، به نافقاء بیرون آمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نافقاء ساختن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
منسوب به انتظام. (فرهنگ فارسی معین). - قوای انتظامی، قوه هایی که حفظ نظم و آرامش مملکت بعهدۀ آنهاست، مانند ارتش و شهربانی و ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین). - مأمور انتظامی، مأموری که عهده دار حفظ نظم و آرامش است، کندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کندن چیزی را برای بیرون آوردن چیز مدفون در آن. (از اقرب الموارد) ، برآوردن مغز از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
منسوب به انتظام. (فرهنگ فارسی معین). - قوای انتظامی، قوه هایی که حفظ نظم و آرامش مملکت بعهدۀ آنهاست، مانند ارتش و شهربانی و ژاندارمری. (از فرهنگ فارسی معین). - مأمور انتظامی، مأموری که عهده دار حفظ نظم و آرامش است، کندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کندن چیزی را برای بیرون آوردن چیز مدفون در آن. (از اقرب الموارد) ، برآوردن مغز از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)