جدول جو
جدول جو

معنی انتضاف - جستجوی لغت در جدول جو

انتضاف(اِ)
همه شیر پستان مکیدن شتربچه. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن شتربچه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بلند برآمدن بر نعف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بلندبرآمدن بر نعف یعنی جای بلند. (آنندراج). بالا رفتن بر جای بلند. (از اقرب الموارد) ، بدیگری ماندن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بدیگری واگذاشتن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
داد گرفتن، باانصاف رفتار کردن، به نیمه رسیدن، نیمۀ چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
اقامت نمودن در جای. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : انتضد بالمکان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انتضدوا بمکان کذا، اقامت نمودند و جمع شدند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
همیشه صعتر خوردن. (منتهی الارب). همیشه صعتر خوردن شتر. (آنندراج). همیشه نضف (صعتر دشتی) خوردن. (از اقرب الموارد). همیشه آویشن خوردن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آماده شدن گیاه برای کندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جدا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، یک نوع گیاهی در افریقا که مانند تریاق سموم استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). جدوار. ماه پروین. (از شعوری ج 1 ورق 130). و رجوع به جدوار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درآمدن در گرد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در گرد داخل شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زده شدن پنبه. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، در بیت زیر بمجاز معنی رشد و حرکت می دهد:
خانه ای گهواره و ضیق مدار
تا تواند کرد بالغ انتشار.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از بیخ برکندن بنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). برکندن. (مصادر زوزنی) ، با یکدیگر تیر انداختن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نشافه (کفک شیر وقت دوشیدن) خوردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). کفک شیر بیاشامیدن. (تاج المصادر بیهقی). کف شیر بیاشامیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تمام حق خود گرفتن از کسی. (ناظم الاطباء). انتصف منه، تمام حق خود گرفت از آن. (منتهی الارب). نصف یافتن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جوشیدن اشک چشم، دروا شدن افتاده، گرانبار رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
پاشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ترشّش. (اقرب الموارد). انتضاح، سخت آزمند شدن مرد و زن بجماع. (آنندراج). انعاظ. (از قاموس از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکشیدن شمشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شمشیر از نیام برکشیدن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیرون آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : یقال انتضل سهماً من الکنانه. (اقرب الموارد) ، پیاده پا رفتن درزمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیاده سفر کردن. (از اقرب الموارد) ، در زمین درشت تخم کاشتن و درآمدن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در زمین درشت زراعت کردن. (از اقرب الموارد) ، قائم شدن سایه در موقع ظهر: انتعل المطی ظلالها، قائم شد سایه در موقع ظهر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کفانیدن حنظل را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکستن حنظل را بخاطر دانۀ آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سپری کردن باران را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از باران بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی). انتکفته ، یعنی بریدم باران را یعنی بریده شد از من. (شرح قاموس).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برکنده شدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، (اصطلاح حقوق و سیاست) کسی که حق شرکت در انتخابات دارد و برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا و دیگر انجمنها رأی میدهد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) آنندراج). استخراج. (از اقرب الموارد) ، پراکنده شدن: انتدحت الغنم فی مرابضها و مسارحها، پراکنده گردید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آشکارا گردیدن سوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ظاهر و آشکار شدن سوار. (از اقرب الموارد) ، شتر کشتن بمهمانی از سفر آینده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتر کشتن در مهمانی از سفر آینده. (ناظم الاطباء). نحر کردن نقیعه (ستور که در مهمانی کشند). (ازاقرب الموارد) ، کشتن شتر و گوسپند غنیمت پیش از قسمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). کشتن حیوانی که بغنیمت گرفته باشند پیش از قسمت کردن. (از اقرب الموارد) ، سیراب گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضار
تصویر اختضار
سبزه بری چمن زنی، برداشتن بار باربرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاع
تصویر اختضاع
فروتنگری، شتاب درگذر به شتاب گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
دزدگوشی (استراق سمع)، ربودن تند ربودن ربودن همچون برق، استراق سمع کردن (شیطان)، خیر ه کردن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضا
تصویر انتضا
بر کشیدن شمسشیر، کهنه کردن جامه، لاغر گرداندن شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتضال
تصویر انتضال
بیرون آوردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
حق خود را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
از بیخ و بر کندن، رندیدن باد خاک را گرد انگیختن، سخن به پایان نبردن نیمه سخنی، رنگ پریدن، آهسته گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انغضاف
تصویر انغضاف
ویرانی چاه گوشدرازی خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاف
تصویر انتکاف
پی گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاب
تصویر اختضاب
حنا مالیدن به بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاف
تصویر انتصاف
((اِ تِ))
حق خود را از کسی گرفتن، نصف چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی معین