دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از معجم متن اللغه). ابتعاد. (از اقرب الموارد) ، دراز گردیدن کوه و زمین و بلند شدن آن، دراز گردیدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دراز شدن موی. (تاج المصادر بیهقی)
دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از معجم متن اللغه). ابتعاد. (از اقرب الموارد) ، دراز گردیدن کوه و زمین و بلند شدن آن، دراز گردیدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دراز شدن موی. (تاج المصادر بیهقی)
با هم سرون زدن قچقار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سرون زدن گاو و قوچ و مثل آن. (غیاث اللغات). شاخ بشاخ زدن. (از اقرب الموارد). با یکدیگر سرو زدن. (تاج المصادر بیهقی). سر زدن و شاخ انداختن. (یادداشت مؤلف).
با هم سرون زدن قچقار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سرون زدن گاو و قوچ و مثل آن. (غیاث اللغات). شاخ بشاخ زدن. (از اقرب الموارد). با یکدیگر سُرو زدن. (تاج المصادر بیهقی). سر زدن و شاخ انداختن. (یادداشت مؤلف).
معترض گردیدن بکسی و پیش آمدن او را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حایل شدن به کسی و منعکردن او را. (از اقرب الموارد) ، آنکه چیزی را بکسی منتقل میکند. (ناظم الاطباء)
معترض گردیدن بکسی و پیش آمدن او را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حایل شدن به کسی و منعکردن او را. (از اقرب الموارد) ، آنکه چیزی را بکسی منتقل میکند. (ناظم الاطباء)