جدول جو
جدول جو

معنی انتزاح - جستجوی لغت در جدول جو

انتزاح
(اِ تِ)
دور شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از معجم متن اللغه). ابتعاد. (از اقرب الموارد) ، دراز گردیدن کوه و زمین و بلند شدن آن، دراز گردیدن موی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دراز شدن موی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
فعالیت ذهنی که در آن از مجموع ویژگی های یک چیز، ویژگی خاصی از آن مورد توجه قرار می گیرد، برکندن، از جای بیرون کشیدن، برکنده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
نصیحت پذیرفتن، اندرز گرفتن، قبول نصیحت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مغز از استخوان بیرون کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
برکشیدن آب چاه چندانکه خشک گردد یا کم آب شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نصیحت پذیرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (فرهنگ فارسی معین). نصیحت کسی را پذیرفتن. (مصادر زوزنی). نصیحت کسی فاپذیرفتن. (تاج المصادر بیهقی). قبول نصیحت کردن. اندرز گرفتن. (فرهنگ فارسی معین) ، اتصاف: انتعت المراءه بالجمال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جوشیدن اشک چشم، دروا شدن افتاده، گرانبار رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم سرون زدن قچقار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سرون زدن گاو و قوچ و مثل آن. (غیاث اللغات). شاخ بشاخ زدن. (از اقرب الموارد). با یکدیگر سرو زدن. (تاج المصادر بیهقی). سر زدن و شاخ انداختن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
معترض گردیدن بکسی و پیش آمدن او را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حایل شدن به کسی و منعکردن او را. (از اقرب الموارد) ، آنکه چیزی را بکسی منتقل میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتضاح
تصویر ارتضاح
پوزش خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزان
تصویر اختزان
اندوختن، پول اندوختن، راز اندوزی راز پوشی، میان بررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاح
تصویر ارتشاح
چکیدن تراویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاق
تصویر ارتزاق
در پی رزق و روزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتزاء
تصویر ارتزاء
پشیمانی، نجنبیدن بر جای ایستادن، به آماج خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتناح
تصویر ارتناح
تلو تلو خوردن، گردنکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتزال
تصویر اعتزال
گوشه نشین، جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباح
تصویر ارتباح
بهره ستانی (در بازرگانی) بهره خوری سود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتزاز
تصویر احتزاز
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزاع
تصویر اختزاع
جداکردن به نیرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختزال
تصویر اختزال
انفرادی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزاح
تصویر انزاح
دور کردن رها کردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
بازداشتن، امتناع، برکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
اندرز پذیری پند پذیری نصیحت پذیرفتن قبول نصیحت کردن اندرز گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقاح
تصویر انتقاح
مغز بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتزاز
تصویر اعتزاز
عزیز شدن، گرامی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
((اِ تِ))
جدا کردن، کندن، گرفتن، درآوردن جزیی از یک کل، جمع انتزاعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصاح
تصویر انتصاح
((اِ تِ))
اندرز گرفتن، نصیحت پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتزاع
تصویر انتزاع
آهنجش
فرهنگ واژه فارسی سره
تجرید، تجزیه، تفکیک، جداسازی
متضاد: تعمیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد