- انتحار
- خودکشی، خویشتن را کشتن
معنی انتحار - جستجوی لغت در جدول جو
- انتحار
- خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
- انتحار ((اِ تِ))
- خودکشی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ کردن
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
چشم داشت، چشم داشتن
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
کنده کاری، باز کاوی
چشم داشتن، امیدواری، نگرانی، ترقب و توقع
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
واجب گردانیدن چیزی بر خود
آهنگیدن، دل نهادن
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
سرنگونی بدبیاری
تراشیدن تراشیدگی
گریستن سخت موییدن
کشیده شدن
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروز شدن بر دشمن، یاری دادن، کمک رساندن
پراکنده شدن، گسترده شدن چیزی، فاش شدن خبر، چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله و امثال آن ها
چشم به راه بودن، چیزی را چشم داشتن، منتظر چیزی بودن، چشمداشت
Wait, Anticipation, Expectance, Expectation
Dissemination, Emanation, Propagation, Publication
ожидание
распространение , эманация , публикация
Erwartung, Warten
Verbreitung, Ausstrahlung, Veröffentlichung