جدول جو
جدول جو

معنی انتحار - جستجوی لغت در جدول جو

انتحار
خودکشی، خویشتن را کشتن
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
فرهنگ لغت هوشیار
انتحار
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
فرهنگ فارسی عمید
انتحار
((اِ تِ))
خودکشی کردن
تصویری از انتحار
تصویر انتحار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجتحار
تصویر اجتحار
سوراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحار
تصویر استحار
پگه خوانی خواندن خروس در پگاه (سحر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظار
تصویر انتظار
چشم داشت، چشم داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتهار
تصویر انتهار
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکار
تصویر انتکار
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقار
تصویر انتقار
کنده کاری، باز کاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظار
تصویر انتظار
چشم داشتن، امیدواری، نگرانی، ترقب و توقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتصار
تصویر انتصار
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتذار
تصویر انتذار
واجب گردانیدن چیزی بر خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحام
تصویر انتحام
آهنگیدن، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
بر خود بستن، چامه دزدی بخود بستن بخویش در بستن بخود نسبت دادن، سخن دیگری بر خویشتن بستن و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک، جمع انتحالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاس
تصویر انتحاس
سرنگونی بدبیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحات
تصویر انتحات
تراشیدن تراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحاب
تصویر انتحاب
گریستن سخت موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتتار
تصویر انتتار
کشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبار
تصویر انتبار
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
سخن یا شعر کسی را به خود نسبت دادن، به خود بستن، به خود نسبت دادن، خود را به مذهبی بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتصار
تصویر انتصار
نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروز شدن بر دشمن، یاری دادن، کمک رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
پراکنده شدن، گسترده شدن چیزی، فاش شدن خبر، چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتظار
تصویر انتظار
چشم به راه بودن، چیزی را چشم داشتن، منتظر چیزی بودن، چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتظار
تصویر انتظار
((اِ تِ))
توقع داشتن، چشم به راه بودن، نگرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتصار
تصویر انتصار
((اِ تِ))
یاری دادن، یاری یافتن، پیروزی یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
((اِ تِ))
پراکنده شدن، شیوع یافتن، پراکندگی، شیوع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتحال
تصویر انتحال
((اِ تِ))
به خود منسوب کردن، سخن دیگری را به خود نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتظار
تصویر انتظار
Wait, Anticipation, Expectance, Expectation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انتشار
تصویر انتشار
Dissemination, Emanation, Propagation, Publication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
распространение , эманация , публикация
دیکشنری فارسی به روسی
Verbreitung, Ausstrahlung, Veröffentlichung
دیکشنری فارسی به آلمانی