جدول جو
جدول جو

معنی انتباش - جستجوی لغت در جدول جو

انتباش(اِ تِ)
برهنه کردن و کفن دزدیدن. (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
برگزیدن کسی یا چیزی، از نقاش خواستن که چیزی نقش کند، نقش پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتباه
تصویر انتباه
بیدار شدن، بیداری، آگاه شدن، آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بهبود وضع زندگی، حال یا کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بیرون کشیدن گل و لای از چاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). لاروب کردن چاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روی خراشیدن در مصیبت و طپانچه زدن بر آن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دست ناویدن و گرفتن چیز کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تناول، یقال: ’الظبی ینوش الاراک وینتاشه’. (از اقرب الموارد) ، ترشدن ریش. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). ترشدن زخمها. (از تاج العروس از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتابانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشتاب واداشتن. اعجال. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کاویدن بدست و ظاهر کردن پنهان را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کندن زمین و بیرون آوردن خاک آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برآماسیدن و بلند شدن استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رندیدن گوشت از استخوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (صراح) (از اقرب الموارد). گوشت از استخوان باز کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
افشاردن، شعر دیگری را بر خود بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شعر یا سخن دیگری را برای خود دعوی کردن. (از اقرب الموارد). سخن کسی دیگر بر خویشتن بستن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سرقت ادبی. (یادداشت مؤلف). سخن دیگری بر خویشتن بستن است و آن چنان باشد که کسی شعر دیگری را مکابره بگیرد و شعر خویش سازد بی تغییری و تصرفی در لفظ و معنی آن یا بتصرفی اندک چنانکه بیتی بیگانه بمیان آن درآرد یا تخلص بگرداند... چنانک معزی گفته است:
گرچه بجفا دست برآوردستی
بردارم دست تا فرود آری دست.
و رافعی از او برده است و گفته:
زین پس بخدا ای صنم عشوه پرست
بردارم دست تا فرود آری دست.
و همچنین معزی گفته است:
تواتر حرکاتش بدیدۀ دشمن
همان کند که زمرد بدیدۀ افعی.
ادیب صابر ازو برده است و گفته:
بصبر من صنما آن لب چو بسد تو
همان کند که زمرد بدیدۀ افعی.
و بلفرج رونی گفته است:
گفته با زایران صریر درش
مرحبا مرحبا درآی درآی.
و انوری ازو برده است و گفته:
گفته با جملۀ زوار صریر در تو
مرحبا برنگذر خواجه فرود آی و درآی.
(از المعجم شمس قیس چ مدرس رضوی صص 468). و رجوع به همین کتاب شود، خود را بمذهبی بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خود را بمذهبی یا به قبیله ای منسوب ساختن. (از اقرب الموارد). خویشتن رابکسی بازخواندن. (مجمل اللغه). و از آنست بطریق مجاز: ’انکم لتنتحلون عائشه لأبی الزبیر’. (از اقرب الموارد)، اشتغال. (یادداشت مؤلف) : فلم یکن انتحاله (انتحال الغناء) قادحاً فی العداله والمروءه. (مقدمۀ ابن خلدون)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آبله کردن دست و آماسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آبله زدن دست، عمر گفت: ’ایاکم و التخلل بالقصب فان الفم ینتبر منه’. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیرون آوردن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخراج کلام. (از اقرب الموارد) ، استنکاف، العرب تنتحی من الدنایا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بیدار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیدار شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بیدار گشتن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
انتتش الحب انتتاشاً، خیسید آن تخم در زمین و نیش زد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خار از پای برآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خار از تن بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، پی گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، از جایی بجایی رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بیرون رفتن از زمینی بزمینی. (از اقرب الموارد) ، میل کردن. (شرح فارسی قاموس) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکسته شدن عهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، گسسته شدن ریسمان. (از اقرب الموارد). تاب بازدادن ریسمان. (شرح قاموس) ، تبری. (از اقرب الموارد). عار و ننگ داشتن. (غیاث اللغات) ، برطرف و پاک کردن عرق (خوی) از پیشانی خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتیاش
تصویر انتیاش
دست ناویدن، گرفتن، آورد و برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکاش
تصویر انتکاش
چاه روبی بیرون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نگارستن نگاشتن، نگاراندن نقش پذیرفتن نگار بستن: انتقاش صور، جمع انتقاشات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاش
تصویر انتفاش
سیخ شدن مو، بال گشودن - از هم باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتغاش
تصویر انتغاش
برجای جنبیدن، بر جای لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
بانشاط، برخاستن، بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباه
تصویر انتباه
آگاه شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباک
تصویر انتباک
برکنده شدن بریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبار
تصویر انتبار
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباذ
تصویر انتباذ
یکسو شدن کناره گزیدن، بر خود پیچیدن، می خرما ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباج
تصویر انتباج
بر آماسیدن استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباث
تصویر انتباث
کاویدن به دست، آشکار کردن پنهان، دامن بر چیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتباش
تصویر اهتباش
فراهم آمدن به دهش رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتباه
تصویر انتباه
((اِ تِ))
آگاه شدن، عبرت گرفتن، آگاهی، بیداری، تنبیه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقاش
تصویر انتقاش
((اِ تِ))
نقش پذیرفتن، نگار بستن، جمع انتقاشات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتعاش
تصویر انتعاش
((اِ تِ))
برخاستن، بلند شدن، نیکو حال شدن، با نشاط شدن، بهبود، لذت بردن جمع انتعاشات
فرهنگ فارسی معین
هشدار
دیکشنری اردو به فارسی