- انتبار
- بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
معنی انتبار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
چشم داشت، چشم داشتن
پراکنش، پراکنیدن، گسترش، افشاندن، چاپ
قول واعتماد، اطمینان
پارسی تازی شده انگبار از گیاهان دارویی درست گردیدن نیکو شدن گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
سرزنش کردن، منع کردن، قطع نشدن خون رگ
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
کنده کاری، باز کاوی
چشم داشتن، امیدواری، نگرانی، ترقب و توقع
کینه کشیدن از ظالم، پیروزی یافتن، پیروز شدن
پراکندگی، گسترده شدن، خبر را فاش کردن
واجب گردانیدن چیزی بر خود
خودکشی، خویشتن را کشتن
کشیده شدن
آگاه شدن، دانا شدن
کشتن، مردن
برکنده شدن بریده شدن
یکسو شدن کناره گزیدن، بر خود پیچیدن، می خرما ساختن
بر آماسیدن استخوان
کاویدن به دست، آشکار کردن پنهان، دامن بر چیدن
گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
اعتماد، قدر، منزلت، آبرو، در علم اقتصاد حق خرید کالا یا استفاده از خدمات بدون پرداخت فوری پول، راستی، درستی، چیزی یا کسی را با دیگری قیاس کردن، چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن، عبرت گرفتن، پند گرفتن، در علم اقتصاد مبلغی که در بودجه برای کارهای مشخص درنظر گرفته می شود
خود را کشتن، خودکشی کردن، خودکشی
بیدار شدن، بیداری، آگاه شدن، آگاهی
نصرت یافتن، پیروزی یافتن، پیروز شدن بر دشمن، یاری دادن، کمک رساندن
آزمون، آگاهی یافتن، آزمایش کسی برای شناخت توانایی های او
پراکنده شدن، گسترده شدن چیزی، فاش شدن خبر، چاپ و توزیع کتاب، نشریه، مجله و امثال آن ها
چشم به راه بودن، چیزی را چشم داشتن، منتظر چیزی بودن، چشمداشت