جدول جو
جدول جو

معنی انبتال - جستجوی لغت در جدول جو

انبتال(اِ)
بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). بریده گردیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد). انبتل انبتالاً، بریده گردید. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
انبتع منه انبتاعاً، منقطع گردید و فروماند در راه. (منتهی الارب). منقطع گردیدن و فروماندن در راه، گویند انبتع منه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ نبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به نبل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِءْ)
تیر انداختن، برآمدن و روان شدن آب. (ناظم الاطباء) : انبثق الماء، برآمد و روان شد آب، و منه حدیث هاجر ام اسماعیل: فغمر بعقبه علی الارض فانبثق الماء و انبثق السیل علیهم، ناگهان رسید سیل بر ایشان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، در نزد نصاری، صدور روح القدس از اب و ابن. (از اقرب الموارد) : ’الروح القدس ینبثق من الاب و الابن’، ای یصدر. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درگذشتن و رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گذاشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
سخت کشیده شدن تلاق.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده و ناتمام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروماندن در راه از قافله بسبب ماندن راحله، یقال سار حتی انبت ّ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). بریده و کنده شدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : انبتک انبتاکاً، بریده و برکنده شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شکافته شدن. (از منتهی الارب). شکافتن. (یادداشت مؤلف). شکافته شدن طلع و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مردن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقتتال
تصویر اقتتال
جنگیدن کشت و کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساس
تصویر انبساس
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبزاغ
تصویر انبزاغ
رسیدن نوبهار، روانه شدن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبخان
تصویر انبخان
ورآمده خاسته خاز ورآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبضاع
تصویر انبضاع
بریده شدن، انقطاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاث
تصویر انبعاث
برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاج
تصویر انبعاج
شکافته شدن ناگهان به سخن درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبعاق
تصویر انبعاق
فزونگویی درازگویی، ناگاه سخن گفتن، ناگاه فرود آمدن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنگ، (جنگ را باش خ) از تو آواز القتال رسد و زعد بانگ الامان باشد، (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتبال
تصویر احتبال
برانگیختن، برانگیخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتبال
تصویر انتبال
کشتن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبال
تصویر انبال
جمع نبل، تیرها تیر دادن، آموزش تیر اندازی، تیر راستبر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعتال
تصویر انعتال
سخت کشیدگی، بر نخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفتال
تصویر انفتال
تافتگی باز گشتن باز ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکتال
تصویر انکتال
گذشتن رفتن با شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
از سنسکریت، جمع انبج، نغزک ها انبه ها جمع انبج. انبه ها، بمطلق اشیایی که با عسل مربا سازند اطلاق کنند بطوری که انبجات و مربیات مترادف محسوب شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
بی ارجی، پرهیز، پیش پاافتادگی، خوارگرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انبساط
تصویر انبساط
گسترده شدن، گستردن
فرهنگ واژه فارسی سره