جدول جو
جدول جو

معنی انبارداری - جستجوی لغت در جدول جو

انبارداری
شغل و عمل انباردار
تصویری از انبارداری
تصویر انبارداری
فرهنگ فارسی عمید
انبارداری
(اَمْ)
عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی. (یادداشت مؤلف) ، قرین کردن. همراه کردن:
خرد را چو با دانش انباز کرد
بدل پاسخ نامه را ساز کرد.
فردوسی.
خرد با دل روشن انباز کرد
باندیشه مر نرد را ساز کرد.
فردوسی.
گر بسی مایه داری آخر کار
حسرت و عجز را کنی انباز.
عطار.
طفل جان از شیر شیطان بازکن
بعداز آنش با ملک انباز کن.
مولوی.
، مانند کردن. چیزی را نظیر و مانند چیز دیگر ساختن:
نان اگر مر تنت را با سروبن انباز کرد
علم جانت را همی سر برتر از جوزا کند.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 135)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که انبار به او سپرده شده و حساب کالاهایی که در انبار است در دست اوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهارداری
تصویر زنهارداری
نگاه داشتن عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ دَ / دِ)
حالت انبارده. (فرهنگ فارسی معین). انباشتگی. (برهان قاطع) (آنندراج). پری و بسیاری نعمت. (برهان قاطع) (آنندراج). انباشتگی و پری و بسیاری و فراوانی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
بی ثمر، بی بار، عقیم، که آبستن نیست: اسب مادۀ ناباردار، (منتهی الارب)، بی بار
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 110 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ینجه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بی صبری. ناشکیبائی. (ازناظم الاطباء) ، ناچاری. لاعلاجی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ دَ)
آنچه قابل انباردن باشد
لغت نامه دهخدا
(زِ)
امانت. وفاء. ضد زنهارخواری. خلاف غدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). امانت داری. عمل زنهاردار:
کلید در ترا دادم به زنهار
یکی این بار زنهارم نگهدار
تو خود دانی که در زنهارداری
نه بس فرخ بود زنهارخواری.
(ویس و رامین).
خود این جست او ز من زنهارداری
نگویی چون کنم زنهارخواری.
(ویس و رامین).
رجوع به زنهارو زینهار و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ دَ / دِ)
انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف) ، رقیب داشتن:
چوآمد بشاه جهان آگهی
که انباز دارد بشاهنشهی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از انباردگی
تصویر انباردگی
حالت انبارده انباشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ انبار نگهبان محل کالا و ارزاق، جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که انبار را به او سپرده باشند و کلا حساب کالاها را داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
حاملگی، آبستنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Gestation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gebelik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
임신
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
הֵרָיוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
गर्भावस्था
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
kehamilan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
การตั้งครรภ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
беременность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
zwangerschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gravidanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
gestação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
妊娠
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ciążą
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
вагітність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
Schwangerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارداری
تصویر بارداری
ujauzito
دیکشنری فارسی به سواحیلی