جدول جو
جدول جو

معنی انبارخانه - جستجوی لغت در جدول جو

انبارخانه
(اَمْ نَ / نِ)
جای ذخیره و اسباب. (آنندراج). انبار. مخزن. (فرهنگ فارسی معین). مخزن. (ناظم الاطباء) :
گفت کانبارخانه بگشادیم
ابر اگر زفت گشت ما رادیم.
بنایی.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
جایی که در آن مجسمه ها و نقش و نگارها را نصب کرده باشند، نمایشگاه نقاشی، کنایه از بتخانه، خانه ای که به نقش و نگار آراسته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ)
انباری. (زمخشری). انباردار، پر کردن فرمودن، خراب کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به انباردن و انباشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نِ)
سفره خانه. اطاق برای صرف طعام در مدرسه و امثال آن. (یادداشت مؤلف). نهارخوری
لغت نامه دهخدا
(نَ قا / نَقْ قانَ / نِ)
جائی که در آن نوبت نوازند. (آنندراج). جائی که در آن روزی دو مرتبه نوبت می زنند. (ناظم الاطباء). نقاره خانه. رجوع به نقاره خانه شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 110 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ینجه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / نِ)
دانۀانار. ناردانه. حب الرمان. و رجوع به ناردانه شود
لغت نامه دهخدا
(زَمْ نَ / نِ)
خانه مگس شهد و آن را شان و شاند و لانه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). شان عسل که در آن شهد می باشد و آن را در فارسی لانه گویند و او چون سوراخهای بسیار دارد و به این اعتبار... (آنندراج). لانۀ زنبور. شان. (فرهنگ فارسی معین). خانه کبت انگبین و کندوی عسل. (ناظم الاطباء) :
کند به تیر چو زنبورخانه سندان را
اگر نهند بر آماجگاه او سندان.
فرخی.
هر کجا زنبور خانه عاشقی است
جای چون شه درمیان خواهم گزید.
خاقانی.
هر دوزنبور خانه شهوات
کرده غارت چو حیدر کرار.
خاقانی.
زنبور خانه طمع آلوده شد مشور
زنبوروار بیش مکن زین و آن فغان.
خاقانی.
ز زنبور پیکان خارا گذر
مشبک چو زنبورخانه سپر.
عبداﷲ هاتفی (از آنندراج).
راضی به رزق بی شر و شوری قناعتم
زنبورخانه در نظرم نان اغنیاست.
فصاحت خان راضی (ایضاً).
، و چون سوراخهای بسیار دارد به این اعتبار سوراخهایی که در شیرمال و پنیر میباشد آن را نیز گویند. (آنندراج) ، تن صاحبان سلوک که باطنشان مملو از فیض الهی میباشد، مردم منتقم و انتقام کننده. (ناظم الاطباء) ، مقام پر از فتنه و فساد. صاحب آنندراج آرد: و از اینکه از دست زدن در آن زنبوران به شور می آیند و میگزند اطلاق آن بر مقام پر از فتنه و فساد نیز می کنند.
- زنبور خانه اجل بودن، در شاهد زیر ظاهراً کنایه از مرگبار بودن است:
یلان و شیردلانند لشکر تو، و تو
بنفس خویش چو لشکرکشی و شیردلی
سپاه و خیل تو زنبور خانه اجلند
بدانگهی که تو با خصم خویش در جدلی.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 295).
- زنبورخانه انگیختن، زنبورخانه برآشوفتن. زنبورخانه شورانیدن. کنایه از برانگیختن فتنه و آشوب و غوغاست، چنانکه چوب در لانۀ زنبور کردن:
هم کمر بستی و هم آشوفتی زنبوروار
تا مرا زنبورخانه از روان انگیختی.
خاقانی.
- زنبورخانه برآشوفتن، زنبورخانه انگیختن:
چو زنبورخانه برآشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی.
سعدی.
رجوع به ترکیب قبل و بعد شود.
- زنبورخانه شورانیدن، زنبورخانه برآشوفتن:
که لشکر خراسان زنبورخانه شورانیده اند و خود رفته. (تاریخ سلاجقۀ کرمان، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانه بار. انبار. جای محصول. تجارتخانه. مغازه ای که در آن مال التجاره نگه میدارند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبار خانه
تصویر انبار خانه
انبار مخزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهارخانه
تصویر نهارخانه
جایی که مردم غذای ظهر را در آن صرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
کارگاه نقاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگارخانه
تصویر نگارخانه
((~. ن))
خانه ای که با نقش و نگار آراسته شده باشد، کتاب مانی نقاش، گالری، جایی که در آن تابلوهای نقاشی را به نمایش می گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
((نِ))
محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار، کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد، بسته های کالا، چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند
فرهنگ فارسی معین
بتخانه، نقش خانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد