جدول جو
جدول جو

معنی انالوجه - جستجوی لغت در جدول جو

انالوجه
(اِ جِ)
دهی است از قصبۀ داران شهرستان فریدن با 1301 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات آبی و دیمی، حبوب و سیب زمینی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی
فرهنگ فارسی عمید
(جِ)
دهی است از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر که در 33 هزارگزی باختری کلیبر و 25 هزار و پانصدگزی شوسۀ تبریز به اهر واقع است ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و 272 تن سکنه، آب آنجا از رود خانه مردانقم و چشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و میوه و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراهم آمدن چیزی در معدن. (ناظم الاطباء) : انال المعدن انالهً، فراهم آمد در آن (معدن) چیزی. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
عطا دادن. (مصادر زوزنی). و رجوع به اناله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَجْ جَهْ)
ناپسند. غیرمقبول. غیرصحیح. (ناظم الاطباء) : ابوالحسن عباد این معنی و حرکت بغایت ناموجه و غیرمحمود یافت. (تاریخ قم ص 143).
- عذر ناموجه، نامقبول. غیرقابل قبول. ناپذیرفتنی.
- غیبت ناموجه، غیبت بدون عذر موجه
لغت نامه دهخدا
ناآلوده. نیالوده. پاک. تمیز. صافی. مقابل آلوده. رجوع به آلوده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی از دهستان اسفندآباد است که در بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع است و 1254 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان قراتوره بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج. در 30000 گزی شمال خاوری دیواندره و کنار رود خانه ول کشتی واقعاست. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 90 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُرْ رُلْ وَجْهْ)
رخساره. (منتهی الارب) : لطمه علی حر وجهه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مأخوذ از یونانی. صبر زرد. (ناظم الاطباء) ، زیارت بسیار نمودن چندان که درمانده و ملول گرداند کسی را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
به لغت مازندران قسمی از خر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ بَ نَ)
شهری قدیمی است در کنار دریای مغرب درنواحی افریقیه نزدیک به تونس. (از معجم البلدان) ، فسرده شدن. (ناظم الاطباء) ، پوسیدن و خراب شدن. (از شعوری ج 1 ورق 123 ب) ، گرد کردن و فراهم آوردن. (ناظم الاطباء). گرد کردن. (از شعوری ج 1 ورق 123)
لغت نامه دهخدا
(وَجْهْ)
ناشایست. ناروا. نامعقول. کار بیهوده و نامناسب. ناروا. نامشروع: و شما از حرص خوشی این حیات دنیا به ناوجه درمی آئید و بارهای گران بر خود می نهید. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناموجه
تصویر ناموجه
نپذیرفتنی نا به جا نامقبول ناپذیرفتنی: (ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت {مقابل موجه. یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا. یاغیبت ناموجه. غیبت بدون عذرموجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما الوجه
تصویر ما الوجه
آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناله
تصویر اناله
دادن بخشیدن، درمان کردن توانمند کردن، یافتن از کان
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به ناوجوه نارواناشایست نامعقول. یابه ناوجه. بطریقی نامتناسب ناروا: وشماازحرص خوشی این حیات دنیابه ناوجه درمی آییدوبارهای گران بر خودمی نهید
فرهنگ لغت هوشیار
بی جا، توجیه ناپذیر، غیرقابل قبول، نامعقول، نپذیرفتنی
متضاد: موجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سبزی صحرایی خودرو، وجه تسمیه ی اناریجه که به سبب آمیختن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی سبزی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی