جدول جو
جدول جو

معنی اناغافش - جستجوی لغت در جدول جو

اناغافش
(اَ فِ)
نام علفی است که در موقع درد چشم اسب اگر بر چشم وی بریزند و برانند درحال دردرا دفع میکند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 112 الف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اناغالس
تصویر اناغالس
مرزنگوش، گیاهی خوش بو از خانوادۀ نعناع با گل های سفید که مصرف دارویی دارد
انجرک، مرزه گوش، گوش موش، آذان الفار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لِ)
اناغافش:
دیدم دو چشم رقیب علت رمد دارد
گفتم که این حیوان اناغالش علاج کن.
ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ورق 112 الف).
و رجوع به اناغافش شود، خوابیده یافتن کسی را، کشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکست دادن و شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : انامت السنه الناس، اذا هشمتهم. (منتهی الارب). لاغر گردانیدن آنان را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
معرب از یونانی، گیاهی از تیره پامچال که میوه اش بشکل مجری است و بوسیلۀ سرپوشی باز میشود. گلهایش دارای 5 گلبرگ آبی یا قرمز میباشد. اناگیر. حشیشهالعلق. (فرهنگ فارسی معین). آذان الفار. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 63). گیاهیست برگش شبیه بمرزنجوش و مایل باستداره و شاخهای او منبسط بر روی زمین و مربعو ثمرش مثل غلافی و دانه های او بقدر خشخاش و بسیار تند و تلخ و گل قسم ماده لاجوردی و قسم نر بغایت سرخ میباشد. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به همین کتاب و فرهنگ گیاهی ص 58 و واژه نامۀ گیاهی ص 22 و آذان الفار در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
بیونانی سنگی باشدکه چون آنرا بآب بسایند رنگی مانند خون از آن برآیدو با شیر زنان در چشم چکانند، ورم چشم و بسیاری آب آمدن از چشم را نافع است. (برهان قاطع) (از آنندراج). و آنرا بعربی حجر اناغاطس گویند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
در تداول عوام، ناگهان. بی خبر. غفله. بغته. بناگاه. بی مقدمه: ناغافل به سراغ من آمد
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی شده مرزنجوش از گیاهان گیاهی از تیره پامچال که میوه اش بشکل مجری است و بوسیله سرپوشی باز میشود. گلهایش دارای 5 گلبرگ آبی یا قرمز میباشد اناگیر حشیشه العلق اناگیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناغاطس
تصویر اناغاطس
یونانی تازی شده خونین سنگ از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتغاش
تصویر انتغاش
برجای جنبیدن، بر جای لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغافل
تصویر ناغافل
بی خبر، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناغافل
تصویر ناغافل
((فِ))
ناآگاه، بی خبر، ناگهان، بی خبر
فرهنگ فارسی معین