جدول جو
جدول جو

معنی اناصی - جستجوی لغت در جدول جو

اناصی
(اَ)
جمع واژۀ نصی. جج نصیه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ انصاء. جج نصیه. (ازمعجم متن اللغه). رجوع به نصی و نصیه و انصاء شود
لغت نامه دهخدا
اناصی
جمع نصیه، برگزیدگان
تصویری از اناصی
تصویر اناصی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناصی
تصویر تناصی
در جنگ و زد و خورد پیشانی یا موی پیشانی یکدیگر را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقاصی
تصویر اقاصی
اقصاها، دورترها، دورترین ها، جمع واژۀ اقصا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
منسوب به انار.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
رجل انافی، مرد کلان بینی. (از المنجد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم بزرگ بینی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جاهل و احمق و کودن و بی خبر:
سخن در وصف تو بحر عمیق است
نگنجد درانای هر انایی.
امیدی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 132 ب)
لغت نامه دهخدا
(اَ آ)
دورتر: انأی ̍ من الکواکب. (مجمعالامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ انثی ̍. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انثی و اناث شود، روشن کردن جای و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (از اقرب الموارد). (آنندراج) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) ، گل کردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکوفه آوردن درخت. (از اقرب الموارد) ، خوبروی شدن، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بانگ برزدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علم و نگار کردن در جامه، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه. (از منتهی الارب). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اناره و انارت شود.
- اناراﷲبرهانه، اناراﷲبراهینهم، رجوع بهمین مواد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اقصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دورتران. (غیاث اللغات) (آنندراج). در تداول، آخرو منتهاالیه و جای دور. (ناظم الاطباء) : متعلقان او از حضرت در اقاصی و ادانی شرق و غرب... (جهانگشای جوینی). به قلعه ای در اقاصی ولایت خویش التجاساختند. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به اقصی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سی ی)
جمع واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود.
- اناسی عیون، جمع واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَنْ نُ)
موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عنصوه و عنصوه و عنصوه و عنصیه. رجوع به هر یک از این لغات شود
لغت نامه دهخدا
(شَ صی ی / شُ صی ی)
اسب درازهیکل توانای نجیب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شناص شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نشانه های راه که از سنگ برپاکنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انصوله. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به انصوله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صَ)
اراده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قناصی
تصویر قناصی
کولگی کج و کولگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناسی
تصویر اناسی
جمع انس، آدمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناصه
تصویر اناصه
چرخاندن، گرداندن و کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاصی
تصویر اقاصی
دورتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انای
تصویر انای
دورتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
((تَ))
موی پیشانی همدیگر را گرفتن در جنگ و درگیری
فرهنگ فارسی معین