دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ انثی ̍. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انثی و اناث شود، روشن کردن جای و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (از اقرب الموارد). (آنندراج) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) ، گل کردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکوفه آوردن درخت. (از اقرب الموارد) ، خوبروی شدن، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بانگ برزدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علم و نگار کردن در جامه، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه. (از منتهی الارب). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اناره و انارت شود. - اناراﷲبرهانه، اناراﷲبراهینهم، رجوع بهمین مواد شود
جَمعِ واژۀ اُنْثی ̍. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انثی و اناث شود، روشن کردن جای و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (از اقرب الموارد). (آنندراج) (ترجمان علامه مهذب عادل بن علی) ، گل کردن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکوفه آوردن درخت. (از اقرب الموارد) ، خوبروی شدن، آشکار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بانگ برزدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، علم و نگار کردن در جامه، گویند انار الثوب و چنین است هناره مانند اراقه و هراقه. (از منتهی الارب). نگارین کردن جامه را. (ناظم الاطباء). جامه را علم کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به اناره و انارت شود. - اناراﷲبرهانه، اناراﷲبراهینهم، رجوع بهمین مواد شود
جمع واژۀ اقصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دورتران. (غیاث اللغات) (آنندراج). در تداول، آخرو منتهاالیه و جای دور. (ناظم الاطباء) : متعلقان او از حضرت در اقاصی و ادانی شرق و غرب... (جهانگشای جوینی). به قلعه ای در اقاصی ولایت خویش التجاساختند. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به اقصی شود
جَمعِ واژۀ اقصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دورتران. (غیاث اللغات) (آنندراج). در تداول، آخرو منتهاالیه و جای دور. (ناظم الاطباء) : متعلقان او از حضرت در اقاصی و ادانی شرق و غرب... (جهانگشای جوینی). به قلعه ای در اقاصی ولایت خویش التجاساختند. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به اقصی شود
جمع واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود. - اناسی عیون، جمع واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ انس. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و جَمعِ واژۀ انسان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). مردم. (آنندراج). مردمان. جمع انسان در دیگر معانی آن نیز هست. و رجوع به انس و انسان شود. - اناسی عیون، جَمعِ واژۀ انسان العین. (یادداشت مؤلف)
موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد)
موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد)