زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
زُهرِه، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، وِنوس، بیدُخت، بغدُخت، بیلُفت، خُنیاگَر فَلَک، مُطرِبۀ فَلَک
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار با 171 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و زیره است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، در اصطلاح سیاسی، مسلکی که سعادت بشر را در نابودی حکومتها و قوانین آنها و هرج و مرج و اغتشاش را وسیلۀ پیشرفت بسوی مقصود میداند. (از فرهنگ فارسی معین)
مهتران. بزرگان. (غیاث اللغات). بزرگان. اشراف. شجعان. اجواد. حلماء. جمع واژۀ صندید: کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر. ناصرخسرو. هرچند صنادید قریش و کفار مکه... سلای ناقه بر پشت عزیزش می نهادند... صبر می کرد. (النقض ص 438). روزی مجلس مصطفی صلوات اﷲ علیه به صدور صحابه و صنادید عرب آراسته بود. (تاریخ بیهق ص 203). کار او در جاه و رفعت قدر بدان رسید که صنادید دیلم و مشاهیر کرد و عرب و عجم در زمرۀ حشم او جمع شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384). صنادید قروم و مشاهیر ملوک بعجز ازری روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 41). از وی رستم مرزبان را با صنادید دیلم به محاربت او فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232 نسخۀ خطی). بگفت ای صنادید شرع رسول به ابلاغ تنزیل و فقه اصول. سعدی (بوستان). از نقش و نگار در و دیوار شکسته آثار پدید است صنادید عجم را. عرفی. رجوع به صندیدشود
مهتران. بزرگان. (غیاث اللغات). بزرگان. اشراف. شجعان. اجواد. حُلَماء. جَمعِ واژۀ صِندید: کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر. ناصرخسرو. هرچند صنادید قریش و کفار مکه... سلای ناقه بر پشت عزیزش می نهادند... صبر می کرد. (النقض ص 438). روزی مجلس مصطفی صلوات اﷲ علیه به صدور صحابه و صنادید عرب آراسته بود. (تاریخ بیهق ص 203). کار او در جاه و رفعت قدر بدان رسید که صنادید دیلم و مشاهیر کرد و عرب و عجم در زمرۀ حشم او جمع شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384). صنادید قروم و مشاهیر ملوک بعجز ازری روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 41). از وی رستم مرزبان را با صنادید دیلم به محاربت او فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232 نسخۀ خطی). بگفت ای صنادید شرع رسول به ابلاغ تنزیل و فقه اصول. سعدی (بوستان). از نقش و نگار در و دیوار شکسته آثار پدید است صنادید عجم را. عرفی. رجوع به صندیدشود
نام منزل سوم از واسط براه مکه و آن دارای چاه هاست در جانب برّ و در آن قبه هاست و آب آن شیرین باشد از آنجا به لینه روند که منزل چهارم است و بین اخادید و غضاض یک روزه مسافت است. (معجم البلدان). و مشهور خادید بدون همزه است. (مراصدالاطلاع)
نام منزل سوم از واسط براه مکه و آن دارای چاه هاست در جانب برّ و در آن قبه هاست و آب آن شیرین باشد از آنجا به لینه روند که منزل چهارم است و بین اخادید و غضاض یک روزه مسافت است. (معجم البلدان). و مشهور خادید بدون همزه است. (مراصدالاطلاع)
جمع واژۀ انشوده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند. سرودها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انشوده شود
جَمعِ واژۀ انشوده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اشعاری که در محفلی برای یکدیگر بخوانند. سرودها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انشوده شود