جدول جو
جدول جو

معنی امینها - جستجوی لغت در جدول جو

امینها
(اَ)
موادی آلی و از مشتقات آمونیاک می باشند که در آنها بجای یک یا چند هیدروژن آمونیاک یک یا چند ئیدروکربور قرار گرفته است. اگر یک ئیدروکربور بجای یک هیدرژن قرار گرفته باشد امین حاصل را نوع اول واگر بجای دو هیدرژن دو ئیدروکربور قرار گرفته باشد آنرا امین نوع دوم و در صورتی که بجای سه هیدرژن سه ئیدروکربور قرار گیرد آنرا امین نوع سوم می خوانند:
امینهایی که ئیدروکربور آنها از نوع معطر است امین معطر خوانده می شوند. امینها خواصی شبیه به آمونیاک دارند، اسیدها را خنثی می کنند و بصورت محلول در آب اثر قلیایی دارند، اثر قلیایی محلول امینهای خطی از آمونیاک بیشتر و اثر قلیایی امینهای معطر از آمونیاک کمتراست. (از کتب رسمی شیمی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امینه
تصویر امینه
(دخترانه)
مؤنث امین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امینا
تصویر امینا
(دخترانه و پسرانه)
امین (عربی) + ا (فارسی) مورد اعتماد، امین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینا
تصویر رامینا
(دخترانه)
بالا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ نَ)
از اعلام زنان است. رجوع به فهرست اعلام تاریخ طبری چ بیروت و اعلام النساء ج 1 شود، ’أن ّ’ لغتی است در ’لعل’ مانند ’ایت السوق انک تشتری لحماً’، یعنی ’لعلک’، و گویند از آنست این آیه در قرائت بعضی: ’و مایشعرکم انها اذا جائت لایؤمنون’. (قرآن 109/6). (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، گاهی کاف تشبیه به ’أن ّ’ افزوده شود مانند: کأنه شمس، و گاهی با کاف مخفف می شود و عمل نمی کند مانند: ’و وجه مشرق اللون کان ثدیاه حقان’و یروی ثدییه (علی الاعمال) و الرفع اجود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
- برهان اًن ّ، برهان انی، عبارت است از برهان و طریقۀ استدلال از راه معلول جهت کشف علت و این نوع برهان، برهان اکتشافی است. (از دستورالعلماء ج 1 ص 236 از فرهنگ علوم عقلی سجادی). و آن عکس برهان لمّ (برهان لمی) است چه در برهان لمی از علت به معلول میرسند. (از دستورالعلماء ج 1 ص 236). و رجوع به برهان انی و لمی (ذیل برهان) و دستورالعلماء شود.
برای آگاهی از آیات و امثال مصدر به ’ان’ که در ادب فارسی بکار رفته، رجوع به امثال و حکم مؤلف ج 1 ص 286 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیرزاده. شاهزاده. میرزا: عازم اردوی پادشاه بودند و پادشاه ا میرزا شاهرخ بوده به سمرقند رفته بود. (مزارات کرمان ص 43). ورجوع به همین کتاب ص 45 و 54 و 108، و میرزا شود
لغت نامه دهخدا
هم اینجا مقابل همانجا: جای غزل گفتن بهارهمینجاست حیف که مسکین ملک دماغ ندارد. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامینه
تصویر لامینه
فرانسوی خس دریا روف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع این برای غیر ذوی العقول و اسم معنی آید: اینها را من نگفتم، برای اشخاص آید اینان: (عمر و لیث نامه کرد بابوداود... و با حمدبن فریغون... و اینها پیش رفتند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتا
تصویر امانتا
ایرمانی ایرمان عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعینها
تصویر بعینها
عیناً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازینجا
تصویر ازینجا
ازینجا از این مکان، از این سبب برای این بدین علت: (از اینجا چنین کرد که پیروز آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینها
تصویر اینها
هؤلاء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اینها
تصویر اینها
These
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اینها
تصویر اینها
ces
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اینها
تصویر اینها
te
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اینها
تصویر اینها
এই
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اینها
تصویر اینها
эти
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اینها
تصویر اینها
diese
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اینها
تصویر اینها
یہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اینها
تصویر اینها
hawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اینها
تصویر اینها
这些
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اینها
تصویر اینها
bunlar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اینها
تصویر اینها
이것들
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اینها
تصویر اینها
これらの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اینها
تصویر اینها
ці
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اینها
تصویر اینها
ये
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اینها
تصویر اینها
เหล่านี้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اینها
تصویر اینها
deze
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اینها
تصویر اینها
estos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اینها
تصویر اینها
questi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اینها
تصویر اینها
estes
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اینها
تصویر اینها
אלה
دیکشنری فارسی به عبری