- امین (پسرانه)
- مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
معنی امین - جستجوی لغت در جدول جو
- امین
- درستکار، راستین، گرودار
- امین
- امانت دار، کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد، درستکار
- امین ((اَ))
- امانتدار، معتمد، وکیل، مباشر، مدیر، مرشد، مرد کامل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پول، پیشاب
امین کردن، حفظ کردن، اعتماد کردن، راستی کردن چنین باد گفتن همین گفتن، زینهار دادن، استوانیدن (اعتماد کردن)، بیمه کردن ایمن کردن آرام دادن بی بیم کردن، امین کردن، حفظ کردن امن کردن، آمین گفتن دعای کسی را، ایمنی، جمع تامینات. یا تامین آتیه (آینده)، اندوخته برای زندگانی آینده نهادن و پیش بینی برای معاش آتیه. یا تامین عبور و مرور. منظم ساختن خط سیر و سایل نقلیه برای جلوگیری از تصادفات. یا تامین معاش. پیش بینی و تدارک وسایل زندگی. یا تامین منافع. پیش بینی سود برای خویش. یا تامین نظر. اعمال نظر و میل خود
آماده کردن، آماده، دارای امنیت، امنیت داشتن
وزنی است برابربیست وپنج استار. توضیح ابن سینا درقانون هامین را معادل پنج استار وبیست درهم اوبو (ابولو) وچهارآورده
شاش، بول، چمین
وزنی است برابر بیست و پنج استار
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی
Securement
обеспечение
Sicherstellung
забезпечення
zabezpieczenie
segurança
assicurazione
aseguramiento
sécurisation
zekerheid
การประกัน
jaminan
تأمينٌ
सुरक्षा
אבטחה