جدول جو
جدول جو

معنی امیرحاجب - جستجوی لغت در جدول جو

امیرحاجب(اَ جِ)
رئیس پرده داران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَجِ)
شغل امیرحاجب: خطابی که زعمای لشکر و سپهداران ملک را بودی باطل گردانید و القاب او بر آن جملت که در عهد امیرحاجبی بود ایراد کرد. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 57)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اصفهانی. جد مادری شیخ ابواسحاق بود. (از تاریخ عصر حافظ ص 123)
لغت نامه دهخدا
(اَ حاج ج)
رئیس کاروان حج. ملک الحاج. (یادداشت مؤلف). رجوع به امیرالحاج و امیرالحج و امیر حج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
قوام الدین ابوحنیفه امیرکاتب بن امیرعمر بن امیرغازی فارابی اتقانی عمیدی. (685- 758 ه. ق. / 1286- 1357 میلادی) فقیه بود. در اتقان متولد شد، ببغداد و مصر مسافرت کرد و در دمشق ساکن شد. او راست شرحی بر الهدایه موسوم به غایهالبیان در شش مجلد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 128)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه با 260 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، کشمش، بادام و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان فسا با 533 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن حبوب و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حاج / حاج ج)
ملک الحاج. امیرحاج. امیر حج. (از یادداشت مؤلف) و رجوع به امیر حاج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امیر حاج
تصویر امیر حاج
رئیس قافله حاجیان در سیر بسوی مکه امیرالحج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میرحاج
تصویر میرحاج
بزرگپا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیر حاجب
تصویر امیر حاجب
((~. جِ))
رییس تشریفات دربار
فرهنگ فارسی معین