مدعس. (منتهی الارب) (آنندراج). جای امید. (آنندراج). مرتجی. در تداول نامه نگاری قدیم به پدر و اشخاص بزرگ می نوشتند: قبله و امیدگاها. (از یادداشت مؤلف).
مدعس. (منتهی الارب) (آنندراج). جای امید. (آنندراج). مرتجی. در تداول نامه نگاری قدیم به پدر و اشخاص بزرگ می نوشتند: قبله و امیدگاها. (از یادداشت مؤلف).
آرزومند. (فرهنگ فارسی معین). راجی. مرتجی. آمل. (یادداشت مؤلف). مشتاق. پرامید. امیددارنده. خواهان: بپرسید ازو نامور شهریار که از مردمان کیست امّیدوار. فردوسی. همیشه خردمند امّیدوار نبیند بجز شادی از روزگار. فردوسی. بنشین خورشیدوار می خور جمشیدوار فرخ و امیدوار چون پسر کیقباد. منوچهری. امیدوارم که حق خدمت من در فرزندانم رعایت کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357). امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است. (تاریخ بیهقی ص 314). امسال قصد خدمت آن کعبه میکنم کاین آرزو ز من دل امّیدوار کرد. خاقانی. شروان بروزگار تو امّیدوار باد کاقبال روزگار هم از روزگار تست. خاقانی. چه خوشتر زآنکه بعد از انتظاری بامّیدی رسد امّیدواری. نظامی. دریغا هرزه رنج روزگارم دریغا آن دل امّیدوارم. نظامی. بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است. سعدی. دعای ضعیفان امّیدوار ز بازوی مردی به آید بکار. (بوستان). برآوردن کام امّیدوار به از قید بندی شکستن هزار. (بوستان). سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد بدست مرحمت یارم در امّیدواران زد. حافظ. چراغ دیدۀ شب زنده دارمن گردی انیس خاطر امّیدوار من باشی. حافظ. شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم که بهمت عزیزان برسم به نیک نامی. حافظ.
آرزومند. (فرهنگ فارسی معین). راجی. مرتجی. آمِل. (یادداشت مؤلف). مشتاق. پرامید. امیددارنده. خواهان: بپرسید ازو نامور شهریار که از مردمان کیست امّیدوار. فردوسی. همیشه خردمند امّیدوار نبیند بجز شادی از روزگار. فردوسی. بنشین خورشیدوار می خور جمشیدوار فرخ و امیدوار چون پسر کیقباد. منوچهری. امیدوارم که حق خدمت من در فرزندانم رعایت کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 357). امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است. (تاریخ بیهقی ص 314). امسال قصد خدمت آن کعبه میکنم کاین آرزو ز من دل امّیدوار کرد. خاقانی. شروان بروزگار تو امّیدوار باد کاقبال روزگار هم از روزگار تست. خاقانی. چه خوشتر زآنکه بعد از انتظاری بامّیدی رسد امّیدواری. نظامی. دریغا هرزه رنج روزگارم دریغا آن دل امّیدوارم. نظامی. بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر اﷲاکبر است. سعدی. دعای ضعیفان امّیدوار ز بازوی مردی به آید بکار. (بوستان). برآوردن کام امّیدوار به از قید بندی شکستن هزار. (بوستان). سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد بدست مرحمت یارم در امّیدواران زد. حافظ. چراغ دیدۀ شب زنده دارمن گردی انیس خاطر امّیدوار من باشی. حافظ. شده ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم که بهمت عزیزان برسم به نیک نامی. حافظ.