جدول جو
جدول جو

معنی امکانات - جستجوی لغت در جدول جو

امکانات
(اِ)
جمع واژۀ امکان: با جمیع امکانات. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به امکان شود
لغت نامه دهخدا
امکانات
جمع امکان: با جمیع امکانات
تصویری از امکانات
تصویر امکانات
فرهنگ لغت هوشیار
امکانات
توانایی ها، داشته ها، دستمایه، ابزارها، آساینده ها
تصویری از امکانات
تصویر امکانات
فرهنگ واژه فارسی سره
امکانات
چشم انداز، امکانات
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امانات
تصویر امانات
امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
جمع واژۀ امتحان، آزمایشها. آزمونها.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الیانه. (اقرب الموارد). رجوع به الیانه و الیان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
وسع و استطاعت. ج، امکانیات. (از المرجع)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ املاک. (ناظم الاطباء). استعمالی عامیانه است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اشکال. دشواریها. سختیها. رجوع به اشکال و ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
جمع واژۀ اسیانه
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اکمال. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اکمال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ انسان. (از فرهنگ فارسی معین) ، شتافتن و نرم دویدن و فرودآمدن و پیوسته رفتن و دور شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتافتن. سرازیر شدن. و پیوسته رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکانه. (مهذب الاسماء) ، مکانتها و جایگاهها و منزلتها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
آبادیها. جمع واژۀ عمران، بمعنی آبادی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ امانت. رجوع به امانت شود.
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ لَ)
شهرکی است به ناحیت پارس به براکوه نهاده کم مردم و با کشت و برز و بسیار نعمت. (حدود العالم چ دانشگاه ص 135)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ لِ)
ناحیه ای است از ولایت شبانکارۀ فارس مشتمل بر قراء متعدد (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یا)
جمع واژۀ امکانیه. رجوع به امکانیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سرزمین مکران. مکران و نواحی آن. مکران و توابع آن: ملوک آل سلجوق به هر دو سه سال وزیری از وزراء خویش... به جانب مکرانات می فرستادند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 5). و رجوع به دو مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عمرانات
تصویر عمرانات
جمع عمران، آبادی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتا
تصویر امانتا
ایرمانی ایرمان عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکارات
تصویر انکارات
جمع انکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمکینات
تصویر تمکینات
جمع تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوانات
تصویر ایوانات
جمع ایوان، از پارسی کاخ ها ایوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسانات
تصویر انسانات
جمع انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امدادات
تصویر امدادات
به گونه رمن نیروهای پشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
آروین رون جمع امتحان آزمایشها آزمونها: امتحانات دانش آموزان سالی دوبار انجام میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکمالات
تصویر اکمالات
جمع اکمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلانات
تصویر اعلانات
جمع اعلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکالات
تصویر اشکالات
جمع اشکال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احسانات
تصویر احسانات
جمع احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکانا
تصویر امکانا
پذیرفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکافات
تصویر مکافات
پادافره
فرهنگ واژه فارسی سره