جدول جو
جدول جو

معنی امن - جستجوی لغت در جدول جو

امن
بی ترسی، مطمئن، آسایش، آرامش قلب، آسوده
تصویری از امن
تصویر امن
فرهنگ فارسی عمید
امن
(اَ)
آبی در بلاد غطفان. و گاهی عوض امن، یمن گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
امن
(اَ مِ)
زنهارخواهنده و بی ترس و بیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
امن
(اُ مُ)
جمع واژۀ امون. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به امون شود
لغت نامه دهخدا
امن
(اُ مِ)
دوم. پادشاه پرگام (197- 159 قبل از میلاد). (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
امن
(اِ)
ایمن شدن. (مصادر زوزنی) (ترجمان مهذب عادل بن علی). بی هراس شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بی بیم شدن. (مؤید الفضلاء).
امن. رجوع به امن شود
اطمینان.
لغت نامه دهخدا
امن
(اُ مِ)
یکی از جانشینان اسکندر مقدونی (360-316 قبل از میلاد). پادشاه کاپادوکیه وپافلاگنی که بفرمان آنتیگون کشته شد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
امن
بی ترس بودن، اطمینان، آسایش
تصویری از امن
تصویر امن
فرهنگ فارسی معین
امن
امان، امنیت، ایمن، راحت، مطمئن
متضاد: ناامن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
امن
آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان
تصویر امان
(پسرانه)
ایمنی، آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امنع
تصویر امنع
استوارتر، بلندپایه تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امنا
تصویر امنا
امین ها، امانت دارها، کسانی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتمادها، درستکارها، جمع واژۀ امین
فرهنگ فارسی عمید
(اُ مَ)
جمع واژۀ امین. (از اقرب الموارد). مردمان امین و امانت دار. (ناظم الاطباء). زنهارداران. امینان. (فرهنگ فارسی معین). امانت داران. (غیاث اللغات) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده بایند.
سعدی.
، امه الرجل (بطور مجهول) ،بی عقل گردید آن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِنِ)
منشی اسکندر مقدونی که در لشکر به هند همراه وی بود. (از ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 1082)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
با عز و ارجمندی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نوعی کفش است. (از دزی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان مرند با 1037 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، حبوب، کشمش، بادام و کرچک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امج
تصویر امج
گرم شدن، تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امنع
تصویر امنع
با عز و ارجمندی، منیع تر، بلندتر، استوارتر، بلند پایه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان
تصویر امان
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغن
تصویر اغن
مردی که از بینی سخن گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمن
تصویر آمن
استوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشن
تصویر اشن
جامه وارونه، میوه کال ونارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمن
تصویر اسمن
فربه تر
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمن
تصویر ارمن
ارمنستان، ارمنیه، ولایتی است از کوهستان آذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخن
تصویر اخن
تودماغی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع امین، امینان، امانت داران، در منی فرود آمدن، جایی در راه، هنج، خون ریختن، آب دادن، زنهار دادن، معتمدان، استواران، کسانی که بر آنان اعتماد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن
تصویر ابن
پور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمن
تصویر آمن
به زینهار، بی بیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امان
تصویر امان
زنهار، پناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره