نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن. گل آن کبود و تخمش سیاه است. در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 32). زعرور. نمتک. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به زعرور شود
نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن. گل آن کبود و تخمش سیاه است. در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 32). زعرور. نَمتَک. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به زعرور شود
معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج: گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن. مولوی. آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکرران. بسحاق اطعمه. ای در ره مزعفر ابلوج قند گردی با لحم چرب و سرخش بزغاله روی زردی. بسحاق. در بیت ذیل مولوی ابلوج وصف قند، شاید به معنی سفید آمده است: امروز ز کندهای (قندهای) ابلوج پهلوی جوالها دریده. مولوی.
معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج: گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن. مولوی. آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکرران. بسحاق اطعمه. ای در ره مزعفر ابلوج قند گردی با لحم چرب و سرخش بزغاله روی زردی. بسحاق. در بیت ذیل ِ مولوی ابلوج وصف قند، شاید به معنی سفید آمده است: امروز ز کندهای (قندهای) ابلوج پهلوی جوالها دریده. مولوی.
ابن وایل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن همیسعبن حمیر. از اعراب است. (از معجم البلدان) ، کسانی که بر آنان اعتماد کنند. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). معتمدان. استواران. (فرهنگ فارسی معین). کسانی که بر آنان اعتماد کنند و از آنان ایمن باشند. بی بیم دارندگان. (از آنندراج). - هیئت امنا، گروهی که در سازمانی چون دانشکده و جز آن نظارت داشته باشند. ، (اصطلاح تصوف) ملامتیه را گویند. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ فارسی معین). فرقۀ ملامتیه را که یکی از فرقه های صوفیه است گویند، و آنان کسانی هستند که آنچه را در باطن و نهان خود دارند در ظواهر آشکار نسازند. (از اصطلاحات الصوفیۀ کمال الدین ابوالغنائم). - امنای تذکره، جمع واژۀ امین تذکره. (از فرهنگ فارسی معین). - امنای دولت، کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). و رجوع به امین شود
ابن وایل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن همیسعبن حمیر. از اعراب است. (از معجم البلدان) ، کسانی که بر آنان اعتماد کنند. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). معتمدان. استواران. (فرهنگ فارسی معین). کسانی که بر آنان اعتماد کنند و از آنان ایمن باشند. بی بیم دارندگان. (از آنندراج). - هیئت امنا، گروهی که در سازمانی چون دانشکده و جز آن نظارت داشته باشند. ، (اصطلاح تصوف) ملامتیه را گویند. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ فارسی معین). فرقۀ ملامتیه را که یکی از فرقه های صوفیه است گویند، و آنان کسانی هستند که آنچه را در باطن و نهان خود دارند در ظواهر آشکار نسازند. (از اصطلاحات الصوفیۀ کمال الدین ابوالغنائم). - امنای تذکره، جَمعِ واژۀ امین تذکره. (از فرهنگ فارسی معین). - امنای دولت، کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). و رجوع به امین شود