بسیار شاخ برآوردن درخت و در هم پیچیدن آنها. (از اقرب الموارد). بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت: اعضاءلّت الشجره اعضئلالاً (مهموزاً) ، بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردید. و منه: ’غصون معضئلّه’. (منتهی الارب). بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت. (ناظم الاطباء)
بسیار شاخ برآوردن درخت و در هم پیچیدن آنها. (از اقرب الموارد). بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت: اِعْضَاءَلَّت الشجره اعضئلالاً (مهموزاً) ، بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردید. و منه: ’غصون معضئلّه’. (منتهی الارب). بسیار درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت. (ناظم الاطباء)
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
نیارش، بر چیده شدن، به هم خوردن، باز شدن گشوده شدن، برچیدگی، پراکنش پیوسته تفرق اتصالی) پراکنش خرده ها (اجزاء) بی آن که ویژگی خود را از دست دهند حل شدن باز شدن گشوده شدن، برچیده شدن تعطیل شدن متلاشی شدن، ضعف فتور استرخا، برچیدگی تعطیل، جمع انحلالات
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن
نابودی، برآماسیدن، پراکندگی، پاره پاره گی: ابر نیست شدن نابود شدن، از هم پاشیدن، ناپدیدی، از هم پاشیدگی. نابود شدن، رفتن، ناپدید شدن، بر افتادن، نیست شدن