- امضاغ
- خورده شدن به جویدن واداشتن
معنی امضاغ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریختن آب دهن، زشتگویی، نرم کردن خاز (خمیر)
جمع ملغ، گولان، دشنامگویی، فرومایگان
سوختن: ازاندوه یاازشیفتگی: شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تانروی از یادم (حافظ)
آبرو بردن
دستینه، دستنوشت
دست، دستینه نهادن، روا داشت، روان کردن، فرمان را گذرانیدن، راندن، جایز داشتن، علامتی که پای نامه یا سند گذارند، نام خود که در زیر ورقه نویسند، در گذرانیدن
علامت یا اسمی که پای نامه یا سند بگذارند، دستینه، نام خود را در ذیل حکم، نامه یا سند نوشتن، اجرا کردن، تمام کردن و پایان دادن کاری یا امری