جدول جو
جدول جو

معنی امزجه - جستجوی لغت در جدول جو

امزجه
مزاج ها، اوضاع دستگاه گوارش، وضع معده ها و روده ها، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت ها، طبیعت ها، کنایه از حالت ها، وضعیت ها، جمع واژۀ مزاج
تصویری از امزجه
تصویر امزجه
فرهنگ فارسی عمید
امزجه
(اَ زِ جَ)
جمع واژۀ مزاج. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آمیزشها. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). خلطها. (آنندراج) ، خونهای بهم آمیخته. (آنندراج) ، آنچه در ناف گرد آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرکهایی که در ناف گرد آید. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشج و مشج و مشج و مشیج شود
لغت نامه دهخدا
امزجه
جمع مزاج، آمیزشها، خلطها، سرشتها
تصویری از امزجه
تصویر امزجه
فرهنگ لغت هوشیار
امزجه
((اَ زِ جِ))
جمع مزاج، طبیعت ها، سرشت ها
تصویری از امزجه
تصویر امزجه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رِ جَ)
جمع واژۀ مریج. استخوانکهای سپید اندرون سرن. (منتهی الارب). استخوانهای کوچک سفیدوسط شاخ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مریج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ زَ جَ)
جمع واژۀ ازج
لغت نامه دهخدا
(اَ زِجْ جَ)
تریشه ها. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ جَ / جِ یِ اَ بَ عَ / عِ)
بقراط و جالینوس منش را تابع مزاج قرار داده و غلبۀ یکی از اخلاط (که بزعم آنان از چهارخلط تجاوز نمیکرد) را بر سه خلط دیگر باعث اختلاف امزجه می دانسته اند و از اینرو قائل به چهار نوع مزاج بوده اند، بدینقرار: دموی، صفراوی، بلغمی و سوداوی. و برای هریک مختصاتی جسمانی و اخلاقی ذکر می کرده اند که اجمال آن این است: 1- دموی مزاج (خوش آب و رنگ و بظاهر قوی بنیه) ، خوشبین و خوشگذران، جدی و سبک مغز و سطحی است. 2- صفراوی مزاج (باریک اندام و زردفام) ، باحرارت و خشن و زودخشم و جاه طلب و ثابت قدم است. 3- بلغمی مزاج (قطور و کم بنیه) ، خوش مشرب و خونسرد و سست عنصر و کندذهن است. 4- سوداوی مزاج (سیه چهره و باریک اندام) مضطرب و ناراضی و بدبین است. تحقیقات سدۀ نوزدهم درستی تقسیم فوق را مورد تردید قرار داد. (از مبانی فلسفه تألیف علی اکبر سیاسی چ سال 1344 ص 167) ، پراکنده و درواگردیدن ابر از هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازشدن آسمان از ابر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حالت قوسی شکل کرهای شالی در بخش زیرین کوپای برنج
فرهنگ گویش مازندرانی