جدول جو
جدول جو

معنی امزجه

امزجه((اَ زِ جِ))
جمع مزاج، طبیعت ها، سرشت ها
تصویری از امزجه
تصویر امزجه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با امزجه

امزجه

امزجه
مزاج ها، اوضاع دستگاه گوارش، وضع معده ها و روده ها، کنایه از مجموعه کیفیت های جسمی و روحی، در طب قدیم هر کدام از کیفیت های چهارگانه در بدن انسان یا مواد خوراکی که عبارت است از مثلاً سرد، گرم، خشک و تر، کنایه از سرشت ها، طبیعت ها، کنایه از حالت ها، وضعیت ها، جمعِ واژۀ مزاج
امزجه
فرهنگ فارسی عمید

امزجه

امزجه
جَمعِ واژۀ مزاج. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آمیزشها. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). خلطها. (آنندراج) ، خونهای بهم آمیخته. (آنندراج) ، آنچه در ناف گرد آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرکهایی که در ناف گرد آید. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَشج و مِشج و مَشَج و مَشیج شود
لغت نامه دهخدا

امرجه

امرجه
جَمعِ واژۀ مریج. استخوانکهای سپید اندرون سرن. (منتهی الارب). استخوانهای کوچک سفیدوسط شاخ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مریج شود
لغت نامه دهخدا