جدول جو
جدول جو

معنی امرکی - جستجوی لغت در جدول جو

امرکی(اَ رَ)
دهی است از بخش صیدآباد شهرستان دامغان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، در زمان حاضر. عصر کنونی:
دولت تازه ملک دارد امروزین روز
دولتی کز عقب آدم و حوا نشود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان اشرافی مردانه در بعضی کشورهای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی عمید
(خُ رَ)
منسوب است به خمرک از بلاد شاش. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
میشل پارتیچلی از مردم ایتالیا در سال 1596 میلادی در لیون متولد شد و در سال 1650 میلادی درگذشت. مازارن وی را بسمت نظارت و پیشکاری مالی برگزیده بود. وی با وضع بعضی از قوانین مالیاتی طرف بغض عامه قرار گرفت و باعث شورشی شد. رجوع به لاروس شود
ژاک آندره فیلسوف الهی فرانسوی. وی در سال 1723 میلادی در ژکس متولد شد و در سال 1811 میلادی درگذشت. وی سرپرست انجمن مذهبی سن سولپیس بود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
نام او را بصورت علی بن محمد بوفکی نیشابوری، و عمران بن علی بن محمد، و عمرکی بن علی بن محمد آورده اند. کنیۀ او ابومحمد بود و از اصحاب امام حسن عسکری (ع) به شمار می رفت. وی از محدثان قرن سوم هجری بود و ’کتاب الملاحم’ از آثار اوست. (از ریحانه الادب ج 3 ص 132). در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
این لفظ شبیه به نسبت است و نام امری بن مهره بن حدادبن عمرو بود. (از انساب سمعانی ص 15)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ ی ی)
منسوب به امروءالقیس. (از ناظم الاطباء) ، روغن بسیار بر سر کردن، بفراخی آب و علف رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و ازآن است: امرعت فانزل. (از اقرب الموارد) ، یعنی بمقصد رسیدی پس فرود بیا. (ناظم الاطباء) ، خداوند شتران بفراخ علف رسیده شدن، ریدن و یا کمیز انداختن از ترس و بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاشیدن یا قضای حاجت دیگری کردن از ترس و بیم. و گویند: امرع بغایطه او ببوله. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
پادشاه هنگری از سال 1196 تا 1204 میلادی و رجوع به لاروس شود، در اصطلاح عامیانه همین سال. امسال. (فرهنگ فارسی معین).
امسالی. (ا)
{{صفت نسبی}} منسوب به امسال. از مصطلحات عوام است. هر چیزی که مربوط به سال جاری باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارکی
تصویر ارکی
ناتوان تر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا، بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امری
تصویر امری
شيءٌ ما
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از امری
تصویر امری
Imperative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از امری
تصویر امری
impératif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از امری
تصویر امری
명령적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از امری
تصویر امری
zorunlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از امری
تصویر امری
امری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از امری
تصویر امری
lazima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از امری
تصویر امری
আবশ্যক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از امری
تصویر امری
מִצְווֹת
دیکشنری فارسی به عبری
امری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از امری
تصویر امری
命令形
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از امری
تصویر امری
imperatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از امری
تصویر امری
अनिवार्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از امری
تصویر امری
wajib
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از امری
تصویر امری
จำเป็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از امری
تصویر امری
必须的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از امری
تصویر امری
obowiązkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از امری
تصویر امری
обов'язковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از امری
تصویر امری
обязательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی