- امروت
- گلابی
معنی امروت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوانمرد، مردمانی پاک جامه، جنگی، میهماندار
کسی که مردانگی ندارد نامرد
این روز، روزی که در آن هستیم، همین روز، روز حاضر
شوکه الجمال: شنگ از گیاهان
گلابی
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
این روز، روزی که در آن هستیم، در روزی که در آن هستیم
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
روزی که در آن هستیم، همین روز، این روز
امروز و فردا کردن: تعلل کردن، به دفع الوقت گذراندن
امروز و فردا کردن: تعلل کردن، به دفع الوقت گذراندن
برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، تهک، عور، متجرّد، ورت، پتی، لاج، رت، عاری، غوشت، لوت، لچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
لخت و برهنه
جوانمردی، مردمی، مردانگی، نرم دلی
جوانمردی، فتوت، انصاف، بزرگواری