جدول جو
جدول جو

معنی امرص - جستجوی لغت در جدول جو

امرص(اَ رَ)
ژفگن (چرکین). (مصادر زوزنی). در مصادر زوزنی چ تقی بینش این لغت نیست در ص 203 همین کتاب غمص راژفگن شدن معنی کرده است در اقرب المواردو منتهی الارب در معانی مرص معنی مناسبی پیدا نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابرص
تصویر ابرص
مبتلا به بیماری برص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امرد
تصویر امرد
جوانی که هنوز صورتش مو درنیاورده باشد، ساده زنخ، بی ریش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امرا
تصویر امرا
امیرها، فرمانده ها، فرمانرواها، در امور نظامی صاحبان منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ، جمع واژۀ امیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امرط
تصویر امرط
سبک اندام، تنک ابرو، تنک ریش، ریزه چشم، گرگ گر، تیر بی پر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع امیر، پارسی تازی گشته میران، میرکان، فرماندهان، امیران، فرماندهان، سرداران، گوارا کردن، سود رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امرء
تصویر امرء
مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحص
تصویر امحص
پوزش نیوش پوزش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید
فرهنگ لغت هوشیار
پیس اندام آنکه به برص مبتلا باشد برص دار پیس پیسه پیساندام پیست ابقع اسلع، ماه قرص ماه قمر. یا سام ابرص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرص
تصویر ابرص
((اَ رَ))
کسی که به برص مبتلا باشد، پیسه، ماه، قرص ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امرد
تصویر امرد
((اَ رَ))
بی ریش، پسر، پسر بدکار، مفعول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امرء
تصویر امرء
((اَ رَ))
مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امرد
تصویر امرد
خنثی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امری
تصویر امری
Imperative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از امری
تصویر امری
impératif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از امری
تصویر امری
আবশ্যক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از امری
تصویر امری
lazima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از امری
تصویر امری
wajib
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از امری
تصویر امری
zorunlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از امری
تصویر امری
명령적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از امری
تصویر امری
命令形
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از امری
تصویر امری
מִצְווֹת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از امری
تصویر امری
अनिवार्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از امری
تصویر امری
обов'язковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از امری
تصویر امری
จำเป็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از امری
تصویر امری
imperatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از امری
تصویر امری
必须的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از امری
تصویر امری
obowiązkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از امری
تصویر امری
imperativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از امری
تصویر امری
обязательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از امری
تصویر امری
امری
دیکشنری فارسی به اردو