جدول جو
جدول جو

معنی ابرص

ابرص((اَ رَ))
کسی که به برص مبتلا باشد، پیسه، ماه، قرص ماه
تصویری از ابرص
تصویر ابرص
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ابرص

ابرص

ابرص
پیس اندام آنکه به برص مبتلا باشد برص دار پیس پیسه پیساندام پیست ابقع اسلع، ماه قرص ماه قمر. یا سام ابرص
فرهنگ لغت هوشیار

ابرص

ابرص
آنکه به برص مبتلا باشد. برص دار. پیس. (مهذب الاسماء). پیسه. پیس اندام. پیست. اَبقع. اَسلع. مؤنث: بَرْصاء. ج، بُرْص:
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز.
مولوی.
- سام ّ ابرص، جنسی از کرباسو و وزغ باشد که آن را آفتاب پرست و حربا و پژمره و آفتاب گردش و آفتاب گردک و اسدالارض و خامالاون نیز گویند. ج، اَبارِص، بِرَصَه، سَوام ّ، سَوام ّ ابرص. و رجوع به سام ّ ابرص شود.
، ماه. قرص ماه. قمر
لغت نامه دهخدا

ابرش

ابرش
خجکدار (خجک خال گونهای از اسپان رخش چپار اسپی را گویند که گل های سیاه یا رنگی جز رنگ خود بر پوست داشته باشد زیوری از زیورهای اسب رخش چپار ملمع اسب که نقطه های خرد دارد. اسبی که بر اعضای او نقطه ها باشد مخالف رنگ اعضا اسب که موی سرخ و سیاه و سفید دارد آنکه رنگ سرخ و سفید در هم آمیخته دارد. یا مکان ابرش. آنجای که گیاهان رنگارنگ و بسیار دارد
فرهنگ لغت هوشیار