- امراض
- بیمار گردانیدن، بیمار کردن
معنی امراض - جستجوی لغت در جدول جو
- امراض
- مرض ها، بیماری ها، ناخوشی ها، جمع واژۀ مرض
- امراض
- جمع مرض، بیماری ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوختن از ریگ گرم
رویگردانی
روی گردانیدن از چیزی
پولی را قرض دادن
عطا دادن کسی را
جمع غرض، نیت ها، مقصودها، خواهشها، آرزوها، مرادها، هدفها
مونث امرو، زن، نسا مونث امرء زن، جمع نسا نسوه نسوان
از نشانه گذراندن، آشکار شدن زهار
ریختن آب دهن، زشتگویی، نرم کردن خاز (خمیر)
جمع مریع، چراگاه های فراخ مرغزارها
غوره افکندن
جمع مرسه، ریسمان ها
گذرانیدن وقت، گذراندن
تنک کردن خاز (خمیر)
شادمان کردن
گذاشتن
شیر ناب نوشاندن، دوستی کردن، راستگو بودن دوستی خالص کردن
سوختن: ازاندوه یاازشیفتگی: شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تانروی از یادم (حافظ)
آنکه بسیار مریض شود
دوستی خالص کردن، راست کردن سخن
گذرانیدن کسی از جایی یا گذراندن وقت
روی برگردانیدن، رخ برتافتن، دوری کردن، پرهیز کردن، پرهیز کردن از چیزی
عرض ها، متاع ها، کالاها، بیماریها، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد، جمع واژۀ عرض
غرض ها، قصدها، مقصودها، نشانۀ تیرها، هدف ها، جمع واژۀ غرض
همیشه بیمار، بیمار غنج آنکه بسیار بیمار گردد، سخت بیمار: (... چون مزاج ممراض که هر چند در ترتیب غذا و قاعده احتما شرط احتیاط بیشتر بجای آرد باندک زیادتی که بکار برد زود از سمت اعتدال منحرف گردد) (مرزبان نامه. 1317 ص 115)
جمع غرض، خواست ها، هدف ها
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
شیر پستان زن هنگامی که عصبی یا وحشت زده باشد یا غم و اندوه شدیدی به او دست داده باشد. خوردن شیر اعراض باعث ناخوشی کودک می شود
جمع عرض، آبروها، خواسته ها
روی گردانیدن، برگشتن، نفرت داشتن، نفرت، کراهت