جدول جو
جدول جو

معنی امتکار - جستجوی لغت در جدول جو

امتکار
(اِ رِ)
رنگ کرده شدن به گل سرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خضاب کردن با گل سرخ. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بسرخی. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
آوردن روشی نو، انجام دادن کار بی سابقه، نوآوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گردآوردن چیزی بیش از اندازۀ نیاز، انبار کردن، در علم اقتصاد انبار کردن کالا به قصد گران فروختن
فرهنگ فارسی عمید
(اِدْ دِ)
گذشتن بر کسی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، برکشیدن شمشیر از نیام، بیرون آوردن دلو از چاه. (از اقرب الموارد) ، گزیدن گوشت با دندان پیشین. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آشیانه ساختن مرغ
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فریب دادن کسی را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دراز شدن. دراز شدن ریسمان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد (ناظم الاطباء). امتار از باب افتعال و اصل آن امتتار است تاء اول بمیم بدل شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اندیشه نمودن. (ناظم الاطباء). اندیشیدن. تفکر کردن. فکر کردن. تخیل. اندیشه:
خویش را در خواب کن زین افتکار
سر ز زیر خواب در یقظه برآر.
مولوی.
هست ذرات خواطر و افتکار
پیش خورشید حقایق آشکار.
مولوی.
گر چه خود اندر محل افتکار
نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار.
مولوی.
- افتکار کردن، فکر کردن. اندیشیدن:
شکر کدام فضل بجای آورد کسی
حیران بماند هر که در این افتکار کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(صَ)
غله اندوختن گران فروختن را بگاه گرانی. غله نگاه داشتن تا بگرانی بفروشد. (منتهی الارب). غله به نیت گرانی جمع کردن. (غیاث). غله داشتن امید تنگی را. (تاج المصادر). حکر. تحکر. انبار کردن. احتکار، نگاهداری طعام و خوراک است بجهت گران شدن و قحط شدن. (تعریفات جرجانی). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: احتکار، در لغت بازداشت چیزی است برای آنکه پس از گران شدن قیمت آن بفروش برسانند. و حکره بضم حاء حطّی و سکون کاف اسم مصدر است. و شرعاً خریداری خواربار آدمی است و بهائم و بازداشت آن است تا زمان گران شدن آن. و خواربار آدمی عبارت است از برنج و ذرت و گندم و جو و امثال آن جز عسل و روغن که از خواربار مستثنی است و قوت بهائم هم عبارت است از کاه و جو و مانند آن و مدّت بازداشت را برخی چهل روز گفته اند و پاره ای یکماه دانسته اند و بعضی زیاده از سالی هم تعیین کرده اند و این مدّتهای تعیین شده در مقابل کیفری است که در عرف باید متحمل شوند و الاّ این عمل شرعاً حرام است. و مرتکب آن مرتکب گناه است، خواه مدّت را کم یا زیاد قرار دهد. چه احتکار با مقرراتی که در شرع است امری غیرمجاز است. و بعضی در احتکار شرط دانسته اند که هنگامی که جنسی گران شد به امید آنکه گرانتر شود، خریداری میکنند چنانکه در اختیار آمده است. پس اگر خریدار در ارزانی خریداری کند، و زیانی بمردم نرساند، در احتکار جنس حرجی نیست. از جامع الرموز والدّرر در کتاب الکراهیّه: انبارهای اهل احتکار چون دل مادر موسی فارغ شد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، ستهیدن. (منتهی الارب) ، سوگند یاد کردن. (منتهی الارب) ، شتابی کردن، تافته و بی قرار گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بامداد کردن. (زوزنی). بامداد از جای شدن. (تاج المصادر بیهقی). پگاه برخاستن. بامداد از جای رفتن، اول چیزی دریافتن. بنوبر و اول چیزی دست یافتن. نوباوۀ چیزی واگرفتن. (زوزنی). نوباوۀ چیزی فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به اول چیزی رسیدن. خوردن میوۀ اول رسیده را، نو آوردن چیزی. (صراح). اختراع، دوشیزگی ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پسر زادن در نخستین بار، شنودن اول خطبه. دررسیدن آغاز خطبه را.
- قوه ابتکار، قوه اختراع
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بازگردیدن بر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حمله کردن و میل نمودن بر چیزی. (از اقرب الموارد). عکر. عکور. (از اقرب الموارد). مثل العکر. (از المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
اشتکار ضرع، پرشیر شدن پستان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
کلوخ گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در زمین رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
برگزیدن از هر چیزی نیکوی آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). برگزیدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
بسر سه انگشت یا بسر سبابه و ابهام دوشیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برکشیدن پوست گوسفند از گردن، ربودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
مکیدن کرّه همه شیر پستان را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزیست نرم و نازک و فراخ رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بزندگی ملایم و نرم رسیدن. (از قطر المحیط) ، در آب آمیخته خوردن پینو را. (منتهی الارب). در آب آمیخته خوردن پینو را یعنی کشکاب خوردن. (ناظم الاطباء). ساییدن کشک در آب و خوردن آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیربرکشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان شدن بچه در شکم گوسفند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد). گرانبار شدن ستور از بچه چنانکه نتواند برخاست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر در دهان ریختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خریدن یا فروختن بچۀ حیوانات که در شکم مادر باشد و شرعاً ممنوع است. (از آنندراج). و رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باز کندن چاه چون آبش خشک گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، ستردن زن روی را با ستره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
گران فروختن، انبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهار
تصویر اجتهار
بی پرده دیدن دیدار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزار
تصویر ابتزار
دست درازی ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتسار
تصویر ابتسار
بر آوردن نیاز، سر آغازدیدن، دگر رنگی، خواب رفتن پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گذرگشت اتومبیل بزرگ که برای حمل مسافران دسته جمعی بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امکار
تصویر امکار
فریب دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتکار
تصویر اشتکار
نیک بارانی باران نیک، پرشیری، کرک برآوردن، سختی سرما یا گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتدار
تصویر امتدار
کلوخ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتکار
تصویر انتکار
تخم کشتن، رنگین شدن به گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تازه یابی، نوبرخوردن، دخترکی برداشتن، پسرزاییدن: بار نخست در بامداد رفتن پگاه بر خاستن، نو آوردن امربکر و بی سابقه پدید کردن، نو آوردگی اختراع: قوه ابتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتوار
تصویر اجتوار
همسایگی کردن همسایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
((اِ تِ))
نوآوری، اختراع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتکار
تصویر احتکار
((اِ تِ))
انبار کردن و نگاهداشتن کالا به قصد گران فروختن، انبارداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتکار
تصویر ابتکار
نوآوری، نوآوردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری، ذوق، قریحه، پگاه خیزی، سحرخیزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد