بجای آوردن فرمان. (مصادر زوزنی). فرمانبرداری. (غیاث اللغات). فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فرمان بردن: بندگان را از امتثال چاره نیست. (تاریخ بیهقی). بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد. (کلیله و دمنه). هرچه آید بدان مثال از تو نبود امتثال را تأخیر. سوزنی. همه حکم او را امتثال نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان این مثال به امتثال تلقی کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). گفت روبه جستن رزق حلال فرض باشد از برای امتثال. مولوی. کمینه بنده از امتثال و انقیاد چاره ندید. (جامع التواریخ رشیدی). غلامان احوص بدان امتثال نمودند. (تاریخ قم).
بجای آوردن فرمان. (مصادر زوزنی). فرمانبرداری. (غیاث اللغات). فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فرمان بردن: بندگان را از امتثال چاره نیست. (تاریخ بیهقی). بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد. (کلیله و دمنه). هرچه آید بدان مثال از تو نبود امتثال را تأخیر. سوزنی. همه حکم او را امتثال نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان این مثال به امتثال تلقی کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). گفت روبه جستن رزق حلال فرض باشد از برای امتثال. مولوی. کمینه بنده از امتثال و انقیاد چاره ندید. (جامع التواریخ رشیدی). غلامان احوص بدان امتثال نمودند. (تاریخ قم).
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تطالل و متطاول شود
آن که گردن دراز کند تا دور نگرد. (آنندراج). کسی که گردن دراز می کند برای دیدن چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تطالل و متطاول شود
اندکی ریختن. (ناظم الاطباء) : انتطل من الزق، اندکی ریخت از آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندک اندک چکانیدن یا ریختن آب از مشک و کوزه. (آنندراج) ، تنحّی. (از اقرب الموارد) ، افتادن مو. (از اقرب الموارد). بیوفتیدن برگ از درخت و موی از عضو، رانده شدن. (تاج المصادر بیهقی). طرد شدن. (از اقرب الموارد) ، نیست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ضد ثبوت. (از اقرب الموارد). از میان رفتن. (فرهنگ فارسی معین) ، نیست کردن. (غیاث اللغات) ، بی گناهی نمودن، بیرون شدن. (تاج المصادر بیهقی). - سالبۀ بانتفاء موضوع، آنکه موضوع ندارد. (فرهنگ علوم سجادی). (اصطلاح منطق) سلب نسبت حکمیۀ محمول است از موضوع، از آن جهت که موضوع در خارج وجود ندارد تا محمول بر آن ثابت باشد. مقابل سالبۀ بانتفاء محمول. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل سالبه). و رجوع به سالبه و موضوع و محمول شود
اندکی ریختن. (ناظم الاطباء) : انتطل من الزق، اندکی ریخت از آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندک اندک چکانیدن یا ریختن آب از مشک و کوزه. (آنندراج) ، تنحّی. (از اقرب الموارد) ، افتادن مو. (از اقرب الموارد). بیوفتیدن برگ از درخت و موی از عضو، رانده شدن. (تاج المصادر بیهقی). طرد شدن. (از اقرب الموارد) ، نیست شدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). ضد ثبوت. (از اقرب الموارد). از میان رفتن. (فرهنگ فارسی معین) ، نیست کردن. (غیاث اللغات) ، بی گناهی نمودن، بیرون شدن. (تاج المصادر بیهقی). - سالبۀ بانتفاء موضوع، آنکه موضوع ندارد. (فرهنگ علوم سجادی). (اصطلاح منطق) سلب نسبت حکمیۀ محمول است از موضوع، از آن جهت که موضوع در خارج وجود ندارد تا محمول بر آن ثابت باشد. مقابل سالبۀ بانتفاء محمول. (از فرهنگ فارسی معین، ذیل سالبه). و رجوع به سالبه و موضوع و محمول شود
بلند و بسیار گردیدن آب رودبار. (ناظم الاطباء). بسیار و بلند شدن آب سیلگاه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، در ایام منیه بودن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به این معنی بطور مجهول استعمال میشود. (ناظم الاطباء)
بلند و بسیار گردیدن آب رودبار. (ناظم الاطباء). بسیار و بلند شدن آب سیلگاه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، در ایام منیه بودن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به این معنی بطور مجهول استعمال میشود. (ناظم الاطباء)