- امبستی
تنقلاتی مرکب از شکر، کنجد تفت داده، مغز گردو و یا مغز بادام.، ماکلمه
معنی امبستی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هوو، دو زن که یک شوهر داشته باشند هر کدام هووی دیگری نامیده می شود، همشوی، هم شو، نباغ، بناغ، وسنی
غلیظ و بسته شده، به هم بسته، چیزی که بسته و سفت شده باشد، از ماست، شیر، خون و امثال آن ها، برای مثال خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ / زان که خونابه نماندستم در چشم نبیز (شاکر بخاری - شاعران بی دیوان - ۴۷)
زینهاری سپرده ای ایرمانی مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند ودیعه
چیزی که بسته و سفت شده باشد مانند ماست و شیر و خون و غیره غلیظ و بسته شده انبسته
متراکم، انبوه، پرپشت، زراعت پرپشت، سفت
