امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
امانت، امین بودن، مقابلِ خیانت، راستی و درستکاری، جمعِ امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
امین بودن، مقابلِ خیانت، راستی و درستکاری، جمعِ امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
جمع واژۀ امنیّه آرزوها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). مرادها. (آنندراج) (غیاث اللغات). خواهشها. (از ناظم الاطباء) : بزی با امانی و حور قبایی برود غوانی و لحن اغانی. منوچهری. در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی). نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی). از پی عرض امانی چون رعایا بر درت خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده. هندوشاه نخجوانی.
جَمعِ واژۀ اُمنِیَّه آرزوها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). مرادها. (آنندراج) (غیاث اللغات). خواهشها. (از ناظم الاطباء) : بزی با امانی و حور قبایی برود غوانی و لحن اغانی. منوچهری. در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظرگاه پادشاه. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 3). در نضرت جوانی و حسرت امانی و عنفوان زندگانی فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی). نقشبندان وساوس شیطانی امانی نقوش تخیلات بی طایل شیطانی و... (تاریخ جهانگشای جوینی). از پی عرض امانی چون رعایا بر درت خسرو سیارگان هر روز صدبار آمده. هندوشاه نخجوانی.
راستی. ضد خیانت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). استواری در راستی. درستکاری. اخلاص و صداقت. امینی. (ناظم الاطباء). امین بودن. (فرهنگ فارسی معین). امانت یعنی قرار دادن و بجا آوردن مقتضای عدالت در اوقات معین آن و این یکی ازصفات خدای تعالی است. (قاموس کتاب مقدس) : کار وی صاحب دیوانیست که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی). امیر وی را بنواخت و نیکویی گفت و براستی و امانت بستود. (تاریخ بیهقی). در شغلهای خاصۀ این پادشاه شروع کرد و کفایتها نمود و امانتها. (تاریخ بیهقی). وفور امانت تو مقرر است. (کلیله و دمنه). اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. (کلیله و دمنه). آثار امانت و صیانت او در تقلد آن اشغال و توکل آن اعمال ظاهر شده. (ترجمه تاریخ یمینی). امیر ناصرالدین را از کفایت و درایت و امانت و دیانت او نبذی معلوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی). ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت. (گلستان). برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم. سعدی. و رجوع به امانه شود.
راستی. ضد خیانت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). استواری در راستی. درستکاری. اخلاص و صداقت. امینی. (ناظم الاطباء). امین بودن. (فرهنگ فارسی معین). امانت یعنی قرار دادن و بجا آوردن مقتضای عدالت در اوقات معین آن و این یکی ازصفات خدای تعالی است. (قاموس کتاب مقدس) : کار وی صاحب دیوانیست که هم کفایت دارد و هم امانت. (تاریخ بیهقی). امیر وی را بنواخت و نیکویی گفت و براستی و امانت بستود. (تاریخ بیهقی). در شغلهای خاصۀ این پادشاه شروع کرد و کفایتها نمود و امانتها. (تاریخ بیهقی). وفور امانت تو مقرر است. (کلیله و دمنه). اهلیت این امانت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. (کلیله و دمنه). آثار امانت و صیانت او در تقلد آن اشغال و توکل آن اعمال ظاهر شده. (ترجمه تاریخ یمینی). امیر ناصرالدین را از کفایت و درایت و امانت و دیانت او نبذی معلوم شد. (ترجمه تاریخ یمینی). ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوی و امانت. (گلستان). برخیز تا بعهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته بخدمت قضا کنیم. سعدی. و رجوع به امانه شود.
منسوب به امانت. (آنندراج). امانتی. (فرهنگ فارسی معین). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. (ناظم الاطباء). املاک خالصۀ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف).
منسوب به امانت. (آنندراج). امانتی. (فرهنگ فارسی معین). هر ملکی که بطور امانت بکسی واگذار شده باشد بدون اجازه. (ناظم الاطباء). املاک خالصۀ سرخس را اجازه نداده اند و امانی عمل میکنند. (یادداشت مؤلف).
میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینۀ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هجری قمری نوشته است. از اشعار اوست: غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام. روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما زد نعل واژگونه امانی براه عشق ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما. عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم. جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم جنبش یک آستین باید که کار آخر شود. هستی جاوید دارم در لباس نیستی زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم. خاصیت ابرست کف ساقی ما را جامی بستانید و ببینید هوا را. (از تذکرۀ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکرۀ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود
میرزا امان الله متخلص به امانی و مخاطب به خانزمان پسر مهابت خان از شاعران قرن یازدهم بشمار میرفت پدرش مهابت خان از امرای شاهجهان بود. امانی نیز پس از وفات پدر درسلک منصب داران دربار وی بود. صاحب سفینۀ خوشگو نویسد: در نظم و نثر و نیز در طبابت دست داشت، در شعر شاگرد مرشدخان بود، دیوانش سه هزار بیت شعر دارد. صاحب ریاض الشعرا، از قول واله داغستانی گوید: در سخن سنجی یگانه دهر و در تربیت اهل کمال وحید عصر بود. صاحب بهارستان از قول میر عبدالرزاق خوانی وفات امانی را به سال 1046 هجری قمری نوشته است. از اشعار اوست: غیر پندارد بسر دستار زر پیچیده ام این نه دستارست بر سر درد سر پیچیده ام من نه آن پروانه ام کز شعله خاکستر شوم اینچنین آتش بسی در بال و پر پیچیده ام. روشن شود ز داغ دل ما چراغ ما چون پنبه دور، چشم بد از روی داغ ما زد نعل واژگونه امانی براه عشق ای خضر راه گم نکنی در سراغ ما. عالمی گو عیبجو باشد امانی باک نیست ما بچشم دشمنان خود را تماشا کرده ایم. جان بلب دارد امانی چون چراغ صبحدم جنبش یک آستین باید که کار آخر شود. هستی جاوید دارم در لباس نیستی زنده دل مانند اخگر در ته خاکسترم. خاصیت ابرست کف ساقی ما را جامی بستانید و ببینید هوا را. (از تذکرۀ نصرآبادی صص 59-60) (از تذکرۀ میخانه متن و حواشی ص 765 ببعد) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 95). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود از زنان سخنور قرن یازدهم هجری و کنیز زیب النساء بود. رجوع به زنان سخنور ج 3 ص 59 و فرهنگ سخنوران شود
مملکتی در بلاد گینه در سواحل افریقای غربی که حدود آن محقق نیست. گویند که بلاد این ناحیت مقابل ساحل طلا و بین 5 و 10 درجۀ عرض شمالی و 1 و 9 درجۀ طول غربی واقع است و مساحت آن 444 کیلومتر از شمال به جنوب و 311 کیلومتر از مشرق به مغرب و شامل 22 ناحیت است، از آن جمله است: مواسان، تاکیمه، اکورنزه، توفل، دنقره، ساوی، امیانه، اکیم، اسیم، اکوبیم، اغونه، ابلونیا، فنطی، امینه، عقره، ننقوو، ذاغمبه، ورصه، اکسیم، انته و جز آنها و کرسی آن کوماس است. بلاد مزبور بسیار حاصلخیز است و در آن انواع حبوب و بقول و میوه هایی که تحت مدارین میرویند، روئیده میشود و از جهت معادن مخصوصاً طلا غنی است، اما مردم آن با استخراج آنها آشنایی ندارند و تجارت بین کوماس (پایتخت) و هوستا و یورنر و غیره رونق دارد و مهمترین صادرات آن طلا و عاج است. جمعیت آن قریب سه میلیون است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
مملکتی در بلاد گینه در سواحل افریقای غربی که حدود آن محقق نیست. گویند که بلاد این ناحیت مقابل ساحل طلا و بین 5 و 10 درجۀ عرض شمالی و 1 و 9 درجۀ طول غربی واقع است و مساحت آن 444 کیلومتر از شمال به جنوب و 311 کیلومتر از مشرق به مغرب و شامل 22 ناحیت است، از آن جمله است: مواسان، تاکیمه، اکورنزه، توفل، دنقره، ساوی، امیانه، اکیم، اسیم، اکوبیم، اغونه، ابلونیا، فنطی، امینه، عقره، ننقوو، ذاغمبه، ورصه، اکسیم، انته و جز آنها و کرسی آن کوماس است. بلاد مزبور بسیار حاصلخیز است و در آن انواع حبوب و بقول و میوه هایی که تحت مدارین میرویند، روئیده میشود و از جهت معادن مخصوصاً طلا غنی است، اما مردم آن با استخراج آنها آشنایی ندارند و تجارت بین کوماس (پایتخت) و هوستا و یورنر و غیره رونق دارد و مهمترین صادرات آن طلا و عاج است. جمعیت آن قریب سه میلیون است. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
افسانه ای، قهرمان وار، شاعرانه، جالب، سبک ادبی که در اوائل قرن نوزدهم در فرانسه و انگلستان پیدا شد و اصول ادبیات کلاسیک را کنار گذاشته و بجای تقلید از قدماء سبک جدیدی اختیار کردند فرانسوی داستان پردازیک شورمند داستانی افسانه یی، اثری شعری وابسته بسبک رمانتیسم
افسانه ای، قهرمان وار، شاعرانه، جالب، سبک ادبی که در اوائل قرن نوزدهم در فرانسه و انگلستان پیدا شد و اصول ادبیات کلاسیک را کنار گذاشته و بجای تقلید از قدماء سبک جدیدی اختیار کردند فرانسوی داستان پردازیک شورمند داستانی افسانه یی، اثری شعری وابسته بسبک رمانتیسم