جدول جو
جدول جو

معنی اماعز - جستجوی لغت در جدول جو

اماعز(اَ عِ)
جمع واژۀ امعوز. بزها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
جمع واژۀ امعوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به امعوز و اماعز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جاری کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
جمع واژۀ معق، کرانۀ دشت دور. آنچه دور باشد ازاطراف دشتها. مقلوب عمق. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و رجوع به معق و عمق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسیاربز شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خداوند بز بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد). خداوند بزها شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
جای درشت سخت سنگناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زمین سخت با سنگ ریزه. (مهذب الاسماء). سنگلاخ. (تاج المصادر بیهقی). گویند: مکان امعز. (از ناظم الاطباء). ج، معز و مؤنث آن معزاء است. گویند: ارض معزاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به معز و امعاز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اماعه
تصویر اماعه
روان گردانیدن گداختن آب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
واحد معز یک بز، پوست بز، مرد درشت پی استوار خلقت، بز یک بز، درشت اندام، مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماعز
تصویر ماعز
((عِ))
یک بز، پوست بز، مرد درشت پی استوار خلقت
فرهنگ فارسی معین
شریک
فرهنگ گویش مازندرانی