جدول جو
جدول جو

معنی امازر - جستجوی لغت در جدول جو

امازر
(اَ زِ)
جمع واژۀ مزیر. مردان خوش طبع و زیرک و سخت دل و ناقد امور. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به مزیر شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امار
تصویر امار
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
جدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). دور و جدا کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضُ زِ)
بعیرٌ ضمازر، شتر توانا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرمان. (آنندراج). امر. حکم. (ازاقرب الموارد). ایمار. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی. وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 میلادی). او راست: رمانهای ماجراها که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است
لغت نامه دهخدا
(اَمْ ما)
بسیارفرمان. کثیرالامر. مبالغۀ آمر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
علامت. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). نشان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حساب. شمار. آمار. (از شرفنامه) (آنندراج). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیۀ مزدیسنا چ 1 ص 181) ، جمع واژۀ امزر. برتران و گزیدگان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی میان اصبهان و خوزستان، از آن است عیاض بن محمد بن ابراهیم ابهری مازری (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مازریون. (فهرست مخزن الادویه). ذافنوبداس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذافنی ویداس و ذافنبداس و مازریون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امازه
تصویر امازه
جداکردن جدایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
شریک
فرهنگ گویش مازندرانی
انبار
فرهنگ گویش مازندرانی