جدول جو
جدول جو

معنی الیاسان - جستجوی لغت در جدول جو

الیاسان
(اِلْ)
دهی است از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 28 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی شمال چهار میلان. کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 80 تن شیعه هستند و به لهجۀ کردی، فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و توتون و شغل مردم زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاسان
تصویر طلاسان
(دخترانه)
طلا (عربی) + سان (فارسی) مانند زر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الامان
تصویر الامان
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
سخن دروغ، گفتار بیهوده، خلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
یا الیصافان. رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نایب ایشان بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تمسخر. استهزاء. مسخرگی. بذله، چوب خوشۀ خرما. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان در 11 هزارگزی شمال کوزران و 4 هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به ثلاث. دشت و سردسیر است. سکنۀ آن 110 تن سنی هستند که به لهجۀ کردی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، حبوب دیم و لبنیات و شغل مردم زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان بدانجا اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ / بِ فَ پَ رُ تَ)
بدینگونه، اینچنین، همانند این:
که بیدار گردید یکسر ز خواب
مگیرید بر بد بدینسان شتاب،
فردوسی،
بدین تلخی که کرد این صبر ازاینسان
چنین شیرین که کرد این شاخ شکر،
ناصرخسرو، در مقدار نیمه شب درآمدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
الان. اران. سرزمین الان:
الانان و غز گشت پرداخته
شد آن پادشاهی همه تاخته.
فردوسی.
بخواند و بسی پندها دادشان
براه الانان فرستادشان.
فردوسی.
به ایرانیان گفت الانان و هند
شد از بیم شمشیر ما چون پرند.
فردوسی.
کشیدند لشکر بدشت نبرد
الانان و دریا پس پشت کرد.
فردوسی.
رجوع به الان و اران و آلان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلوط، و آن اسم مملکتی بود که اریوک بر آن حکمران بود (سفر پیدایش 4:1-9). لکن قول مرجح آنست که در بابل سفلی بر رود فرات درمیانۀ آور و ارک واقع بود و از مکتوباتی که از آنجا بدست آمده مستفاد میشود که از بابل قدیم تر میباشد لکن آخر بابل بر آن تفوق یافت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بصیغۀ تثنیه، دو رگند زیر صدغین. (منتهی الارب). دو رگ بمیان دنبال چشم و گوش. و به ’ز’ و ’س’ (ازدران. اسدران) لغتان فیهما. (مهذب الاسماء). نام دو رگ باشد زیر دو صدغ و آن دو را اصدغان نیز گویند. (از بحر الجواهر). دو رگ باشند در زیر دو صدغ. (ازقطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است جزء دهستان زنجانرود بخش مرکزی شهرستان زنجان. سکنۀ آن 516 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام درخت میوه ای است که آن را بل، پل سنبوقه، شبوقه، و به یونانی آقطی، سامبوکوس نیگرا، غلیون وخمان یاس کبود خوانند. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات فوق و آقطی، آقطی صغیر، خمان و غلیون شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان که در 11000گزی شمال خاوری کنگاور و 2000گزی خاور راه شوسۀ کرمانشاه به همدان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 130 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و آبی و صیفی و مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یا الیصافان، بمعنی محفوظ از طرف خداوند است، وی مرد لاوی و رئیس طایفۀ قهاتیان بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جای الماس. آنجا که الماس را گذارند.
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه اصفهان به نجف آباد، میان تیرانچه و کرسنگ در 14300گزی اصفهان
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
قریه ای است سه فرسنگی میانۀ شمال و مغرب تل بیضاء. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الیانه. (اقرب الموارد). رجوع به الیانه و الیان شود
لغت نامه دهخدا
(اِلْیاسْ وَ)
دهی است از دهستان یک بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ هرسین به کرمانشاهان، کنار رود هرسین. دشت و سردسیر است. سکنۀ آن 182 تن شیعه اند و به لهجۀ کردی سخن میگویند. آب آن از رود خانه هرسین و محصول آنجا غلات و حبوب وشغل مردم زراعت است. در تابستان از طریق قیسوند اتومبیل میتوان برد. این ده در دو محل بفاصله نیم کیلومتر واقع شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، گوشت بن انگشت نر. (منتهی الارب). گوشتی که در ضرۀ (گوشت بن انگشت خرد) انگشت ابهام است. (از بحر الجواهر). گوشتی که در اصل ابهام باشد و آنچه در باطن کف مقابل خنصر بوجود آید ضره است. (از اقرب الموارد). و رجوع به الیهالکف شود، گوشت موشک ساق. (از منتهی الارب) (از آنندراج). عضلۀ ساق. (از متن اللغه) ، گرسنگی. مجاعه، پاره ای از پیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه).
- الیهالحافر، دنبالۀ سنب ستور. (منتهی الارب). الیهالحافر، مؤخره. (اقرب الموارد).
- الیهالحمل، پروین (ستاره). ثریا. (دزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان چلاو بخش مرکزی شهرستان آمل در 42 هزارگزی جنوب آمل. در کوهستانی جنگلی واقع و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 145 تن شیعه اند و بلهجۀ مازندرانی فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و عسل، و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شالبافی است. راه مالرو دارد. اکثر سکنۀ آن در زمستان در شهر آمل سکونت میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
الصافان. یعنی کسی که خداوند او را محافظت میکند، نام رئیس ’قهاتیان’. (از قاموس کتاب مقدس)
رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم مملکت کنعان نائب ایشان بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
از دیه های کوزدر. (تاریخ قم ص 141). در فرهنگ جغرافیایی ایران محلی بنام واشقان واقع در ’اراک’ ضبط شده است، و شاید همین الواسقان باشد. رجوع به تاریخ قم و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
یعنی کسی که خداوند او را عطا فرموده است، چهار تن به این نام بوده اند:
نخست پدر مادر (جد مادری) یهویاکین که از جانب یهویاقیم برای معذب ساختن اوریای نبی مأمور بود و او بسیار الحاح کرد که نبوات یرمیای نبی را نسوزانند، و سه تن دیگر در ’ایام عزرا’ به این نام بوده اند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محرّف کلمه المکین عربی که فرنگیان آن را به ابن العمید از مورّخان عرب اطلاق کنند. وی مسیحی بود. بسال 620 هجری قمری بدنیا آمد و به سال 672 هجری قمریدرگذشت. مدتی منشی پادشاهان مصر بود و تاریخ عمومی بنام ’تاریخ ابن العمید’ نوشت. متن عربی این کتاب و ترجمه لاتینی قسمتی از آن به سال 1652 میلادی توسط ارپنیوس در لیدن چاپ شد و ترجمه فرانسوی آن در پاریس به سال 1652 میلادی بچاپ رسید. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَیْ یا)
دو ستاره است. (منتهی الارب، از آنندراج) (ناظم الاطباء). نجمان. (قاموس، از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیسون
تصویر الیسون
لاتینی سنبل زرد از گیاهان (سنبل و زمبل پارسی است) سنبل زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الی الان
تصویر الی الان
تاکنون هنوز تابحال تا این دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاقان
تصویر ایلاقان
ترکی جایباش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامان
تصویر الامان
((اَ اَ))
زینهار! پناه !
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیسان
تصویر انیسان
((اَ نِ))
افسانه، گفتار و سخن بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلاسان
تصویر بیلاسان
آقطی، گیاهی از تیره بداغ ها که به طور خودرو در نواحی شمال ایران می روید و گل های آن سفید و معطر و مغز ساقه اش نرم است و برای تهیه مقاطع گیاهی در آزمایشگاه ها به کار می رود، اقطی، اقتی، بیلسان، شبوقه، خمان کبیر، یاس کبود
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند که سوره انسان را می خواند، دلیل است که درویشان را طعام و غذا دهد و رضای حق تعالی را با این عمل جوید. محمد بن سیرین
توفیق یابد بر سخاوت و شکر نعمت.
اگر بیند که سوره انسان را می خواند، دلیل است که درویشان را طعام و غذا دهد و رضای حق تعالی را با این عمل جوید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
روستایی از دهستان چلاو آمل
فرهنگ گویش مازندرانی