جدول جو
جدول جو

معنی الکی - جستجوی لغت در جدول جو

الکی
کار عبث و بیهوده، سخنی که حقیقت نداشته باشد، دروغین، بدون دلیل جدّی، از روی تفنن مثلاً او هر روز الکی به پارک می رفت
تصویری از الکی
تصویر الکی
فرهنگ فارسی عمید
الکی
(اُ)
قسمی تمرین نظامی. (دزی ج 1 ص 34)
لغت نامه دهخدا
الکی
(اَ لَ)
در تداول عامه، کاری ظاهری بی آنکه حقیقتی داشته باشد. باطل. دروغ. مترادف کشکی
لغت نامه دهخدا
الکی
((اَ لَ))
بیخود، بیهوده، بی جهت، دروغکی
تصویری از الکی
تصویر الکی
فرهنگ فارسی معین
الکی
بی جهت، بی خود، بی سبب، بیهوده، دروغکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الکا
تصویر الکا
(دخترانه)
سرزمین، ناحیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تالکی
تصویر تالکی
گشنیز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکا
تصویر الکا
ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد، آنچه دارای الکل باشد مثلاً نوشیدنی الکلی، آغشته به الکل مثلاً دستم الکلی شد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
کاهن بزرگ یهودیان. وی این منصب را بطور غیرقانونی بکمک آنتیوکوس اوپاتور حکمران سوریه (162- 163 میلادی) بدست آورد و در عرض سه سال حکومت فلسطین را دچار مصائبی کرد. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 ص 334 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ابومعمر احمد بن عبدالواحد بالکی هروی فقیه بود. (از لباب الانساب ج 1 ص 91) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به بالک که ظاهراً از قرای هرات یا نواحی آن بوده است. (از لباب الانساب ج 1 ص 91)
لغت نامه دهخدا
گشنیز صحرایی باشد، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج)، گشنیز کوهی، (برهان) (آنندراج)، گشنیج دشتی، (شرفنامۀ منیری)، گشنیز بری، (ناظم الاطباء)، تالگی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به تالگی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش لشت نشاء واقع در شهرستان رشت و 7 هزارگزی جنوب بازار لشت نشاء. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای مرطوب و مالاریائی، 158 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی زبانند. آب آنجا از توشاجوب از سفیدرود و محصولات برنج و ابریشم و چای و شغل اهالی زراعت میباشد. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام یکی از دهستانهای یازده گانه بخش برازجان شهرستان بوشهر است و حدود و مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال به ارتفاعات کتل ملو. از خاور کوه دالکی. از جنوب دهستان حومه برازجان و حد باختری آن رود خانه دالکی است. این دهستان در شمال خاوری بخش واقع و هوای آن در تابستان بسیارگرم و در زمستان معتدل است. آب مشروب و زراعتی آن از رود خانه دالکی و چاه و چشمۀ معروف به آب مخک تأمین میگردد. محصولات آن عبارت از: غلات، خرما، تنباکو و شغل اهالی آن زراعت و باغبانی و پیله وری است از سه آبادی بنام: دالکی، سرکوردان و کربلائی علی آباد تشکیل شده و نفوس آن در حدود 1500 تن است. جادۀ شوسۀ شیراز به بوشهر از وسط این دهستان کشیده شده و آثار معادن نفت آنجا در زمستان مشهود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). نیز رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 124شود. فسائی در فارسنامه آرد: ناحیۀ دالکی دشتستان میانۀ شمال و مشرق بوشهر درازای آن از بیورا تا بنه لعلی سه فرسنگ و پهنای آن از نیم فرسنگ نگذرد و محدود است از جانب مشرق و شمال بنواحی خشت و از مغرب بناحیه زیراه و شبانکاره و از جنوب به برازجان. معیشت اهالی آن و مالیات دیوانی از نخلستان فاریابی از رود خانه دالکی است و قصبۀ این ناحیه را نیز دالکی گویند سی ویک فرسنگ از شیراز و چهارده فرسنگ از بوشهر دورافتاده است و نزدیک بسیصدوپنجاه خانه دارد و این ناحیه مشتمل بر هفت ده آباد است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الذی
تصویر الذی
کسی که مردی که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکد
تصویر الکد
ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکا
تصویر الکا
ترکی پارسی پرگنه زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکی
تصویر سلکی
زخم نیزه، کار راست
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که از دشمن گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیک
تصویر الیک
بسوی تو
فرهنگ لغت هوشیار
خدایی منسوب به اله خدایی: تاء یید الهی توفیق الهی. یا حکمت الهی یا علم الهی. دانش برین خدا شناسی یزدان شناخت حکمت الهی نزد قدما یکی از شعب ما بعد الطبیعه در معرفت واجب و عقول و نفوس. (ندا) ای خدای من، خدای من، خدایا، الهی مرا تمتع دنیایی هیچ چیز باقی نمانده است. توضیح هم در دعا و هم در نفرین استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
عادت داشتن به خوردن الکل
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است فرارکه دارای طعم تند و سوزان میباشد و بر دو قسم است یکی الکل اتیلیک که در تمام نوشابه های خمری شراب و عرق و امثال آنها موجود است و آن را الکل سفید هم میگویند و دیگر الکل متیلیک که از تقطیر چوب به دست میاید و در صنعت به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المی
تصویر المی
دردی ویدایی سیاه لب المی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکن
تصویر الکن
کند زبان، تک زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکنی
تصویر الکنی
الکن بودن لکنت داشتن کند زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکی
تصویر اسکی
آلتی چوبین برای سر خوردن روی برف، اسکی بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکی
تصویر ازکی
پاکیزه وپر هیزکارتر پاکیزه وپرهیزکارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکی
تصویر ارکی
ناتوان تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذکی
تصویر اذکی
زیرک تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلکی
تصویر آلکی
پالکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهی
تصویر الهی
خدایا، خدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
سالک دار، مبتلابه سالک
فرهنگ واژه مترادف متضاد