جدول جو
جدول جو

معنی الومه - جستجوی لغت در جدول جو

الومه
(اِ)
بخل و خست و ناکسی. (منتهی الارب) (از آنندراج). لؤم و خست. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
الومه
زفتی (بخل دست خشکی
تصویری از الومه
تصویر الومه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالومه
تصویر سالومه
(دخترانه)
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الویه
تصویر الویه
نوعی سالاد که از سیب زمینی، خیارشور، تخم مرغ آب پز، گوشت مرغ یا کالباس، نخودفرنگی، روغن زیتون، سس مایونز و آب لیمو تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارومه
تصویر ارومه
ریشۀ درخت، اصل، اساس، خاندان، دودمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الویه
تصویر الویه
لواء ها، پرچم ها، جمع واژۀ لواء
فرهنگ فارسی عمید
(اَمَ)
سنه ازومه، سال قحطناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
الومه. رجوع به الومه شود، (اصطلاح تصوف) نام مرتبه ای است جامع تمامی مراتب اسماء و صفات. صاحب الانسان الکامل گوید:الوهیت جمع حقایق وجود و حفظ آن حقایق هریک در مرتبت خود آن است، و مراد از ’حقایق وجود’ احکام مظاهر وجود یا ظاهرشونده در آن مظاهر است یعنی حق و خلق. پس الوهیت شمول مراتب الهیه و کونیه، و دادن هر صاحب حقی است حقش را از مرتبۀ وجود. و اﷲ نام صاحب این مرتبه است و آن جز برای ذات واجب الوجود نیست و بدین سبب بلندترین مظاهر ذات الوهیت است زیرا او بر هر مظهری احاطه دارد. پس الوهیت ام الکتاب، و قرآن احدیت، و فرقان و احدیت، و کتاب مجید رحمانیت میباشد و همه آنها اعتباری است و گرنه به اعتبار اول که اصطلاح قوم بر آن مبنی است ام الکتاب ماهیت کنه ذات، و قرآن ذات، و فرقان صفات و کتاب وجود مطلق باشد، و میان این دوقول اختلافی جز در عبارت نیست و هر دو در معنی یکسانند پس بالاترین مرتبه ای که تحت الوهیت است احدیت میباشد و واحدیت یکی از تنزلات حق از احدیت است، بنابراین بالاترین مرتبه ها که واحدیت را شامل است رحمانیت، و بالاترین مظاهر رحمانیت در ربوبیت و بالاترین مراتب ربوبیت، در نام ’ملک’ است پس ملائکه تحت ربوبیت، و ربوبیت تحت رحمانیت و رحمانیت تحت واحدیت و واحدیت تحت احدیت و احدیت تحت الوهیت است زیرا الوهیت اعطاء حقایق وجود و غیر وجود است حق آنها را با احاطه و شمول. و احدیت حقیقتی از حقایق وجود است پس الوهیت بالاتر میباشد، و از اینروست که نام او ’اﷲ’ بالاترین اسماء، و نیز بالاتر از نام وی ’احد’ است - انتهی. (از کشاف اصطلاحات الفنون، ذیل الوهیت). و رجوع به ’اﷲ’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ / مِ)
علفی که اشخار از آن حاصل شود. شخار. اشنان. اشنه. اشنان القصارین. غاسول رومی، چشمه ای در کوه اروند (الوند). رجوع به اروند (کوه) شود
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
نشان و علامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نشان. ج، اعالیم. (از اقرب الموارد) ، عم گردیدن. یقال: اعم الرجل، اذاصار عماً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وِ یَ)
جمع واژۀ لواء. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ لواء. علمهای فوج یعنی نشانهای لشکر. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از منتهی الارب). رجوع به لواء شود:
گوید بخور کت نوش باد این جام می از بامداد
ای ازدر ملک قباد با تاج و تخت و الویه.
منوچهری.
و الویه از مساعدت نصرت و ظفر افراخته شده. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِ)
پرستش و معبودیت. (منتهی الارب). معبود بودن. خدا بودن. خدایی. الاهه و الهیّه و الوهه و الوهیه و الهانیّه بیک معنی است. (از اقرب الموارد). رجوع به الوهیت و الوهیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
رسالت. ج، الائک. (اقرب الموارد). بمعنی پیغام، و بعضی این لغت را مغولی دانند. (آنندراج). پیام. الوک. (اقرب الموارد). و رجوع به الوک شود: و نزلهای بسیار با الوکه روان کرد. (جهانگشای جوینی). گورخان وزیر ملک خود محمودتای را به استیفاء واجبات اموال قراری بفرستاد با الوکه های درشت تر. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 89)
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ مَ)
جمع واژۀ لجام. (دهار) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به لجام. شود
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
روغن با خرمای تر آمیخته، یا مسکه و خرما با هم ممزوج. (منتهی الارب). طعامی است نفیس و لذیذ یا آنکه مسکه با رطب است. (آنندراج). طعامی که با کره درست کنند. لوقه. (اقرب الموارد). یقال: اشهی من الوقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
رجوع به الوس و آلوسه و مراصد الاصلاع و معجم البلدان ذیل آلوسه شود، قاصد و ایلچی و رسول. (آنندراج). پیغامبر. علوج
لغت نامه دهخدا
(اَ چَ / چِ)
آلوچه. رجوع به آلوچه شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
گیاهی است بهاری که آنرا اگر و در عربی وج ّ گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 128 ب). رجوع به ’اگر’ و ’وج’ شود
لغت نامه دهخدا
(غُ مَ)
کودکی. (منتهی الارب) (آنندراج). اسم است از غلام. (از اقرب الموارد). غلومیّه. غلامیّه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
مرقس 15: زوجه زبدی و مادر یعقوب کبیر و یوحنای انجیلی بود. قول صحیح آنکه خاله مسیح (یوئیل 19، 25) و از تابعین مسیح بود (انجیل متی 27، 56 مرقس 16، 1) و حال اینکه در بدو الامر ماهیت ملکوت مسیح را نفهمیده بود. (انجیل متی 20:21). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(لُ مِ)
ملکه یهود دختر هرود فیلیپ و هرودیاد بوسیلۀ حیله و مکر عمویش هرودیا انتیپاس سر ژان باپتیست مقدس را از تن جدا کرد زیرا او موجب قطع رابطۀ آنتیپاس و هرودیاد شده بود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لومه
تصویر لومه
نکوهنده نکوهیده، چشم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلومه
تصویر غلومه
کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امومه
تصویر امومه
مادری: مادر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الویه
تصویر الویه
جمع لوا، پر رچم ها نشان ها جمع لوا درفشها بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الجمه
تصویر الجمه
جمع لجام، لگام ها از پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامه
تصویر الامه
سرزنش کردن، در خور سرزنش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوقه
تصویر الوقه
مسکه خرما سرشیر وخرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوکه
تصویر الوکه
پیک، فرستادن، پیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلومه
تصویر اعلومه
نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارومه
تصویر ارومه
ریشه درخت، اصل و اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الویه
تصویر الویه
((اَ یِ))
جمع لوا، پرچم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارومه
تصویر ارومه
((اُ یا اَ مَ))
بن درخت، ریشه درخت، اصل، اساس
فرهنگ فارسی معین
بلندی کناره های رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی