الوّه چوب عود که بدان بخور کنند. ج، الاویه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). الیّه. الوّ. (المنجد). در مقدمه الادب زمخشری (نسخۀ چاپی ص 55 س 19) ، در بیان عطرها پس از عودآمده است. و شاید ریشه آن همان ریشه الوئس فرنگی باشد. (یادداشت مؤلف)
اَلُوَّه چوب عود که بدان بخور کنند. ج، اَلاویَه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). اِلیَّه. اَلُوّ. (المنجد). در مقدمه الادب زمخشری (نسخۀ چاپی ص 55 س 19) ، در بیان عطرها پس از عودآمده است. و شاید ریشه آن همان ریشه الوئس فرنگی باشد. (یادداشت مؤلف)
چوب عود که بدان بخور کنند. ج، الاویه. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بضم اول نیز بهمین معنی است. (ابوعبید جوالیقی ص 44). و رجوع به الوّ و الیّه شود.
چوب عود که بدان بخور کنند. ج، اَلاویَه. (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بضم اول نیز بهمین معنی است. (ابوعبید جوالیقی ص 44). و رجوع به اُلُوّ و اِلیَّه شود.
جمع واژۀ الف. هزاران. (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). هزارگان، جمع دیگر آن آلاف است. (اقرب الموارد) : اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت (قرآن 243/2) ، یعنی ندانسته اید قصۀ ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون. (کشف الاسرار ج 1 ص 642)
جَمعِ واژۀ اَلف. هزاران. (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). هزارگان، جمع دیگر آن آلاف است. (اقرب الموارد) : اء لم تر الی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذرالموت (قرآن 243/2) ، یعنی ندانسته اید قصۀ ایشان که از سراهای خود بیرون رفتند، و ایشان هزاران بودند فراوان بپرهیز از طاعون. (کشف الاسرار ج 1 ص 642)