جدول جو
جدول جو

معنی الهانیه - جستجوی لغت در جدول جو

الهانیه
(اِ)
معبودیت. الوهیه. الوهه. الهیه. (از اقرب الموارد). رجوع بهمین کلمات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرقه ای از متصوفه که در پاره ای عقاید با قرامطه توافق دارند و از قرائت قرآن و آموختن آن اعراض کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلهانه
تصویر ابلهانه
از روی نادانی و نابخردی، آنچه از روی نادانی باشد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تِ کَ)
جایی است بین سوس و صیمره و یا در حدود آن دو. و شمربن ذی الجوشن شریک در قتل حسین بن علی (ع) در اینجا کشته شد.
(معجم البدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
ملوک الاسکانیه،.، پادشاهان اشکانی: فاما کتاب کلیله و دمنه فقد اختلف فی امره فقیل عملته الهند و خبر ذلک فی صدر الکتاب و قیل عملته ملوک الاسکانیه و نحلته الهند. (فهرست ابن الندیم از محمد قزوینی درتعلیقات چهارمقاله ص 176). رجوع به اشکانیان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) :
به التونیه او کنون رزمجوی
سوی جنگ دشمن نهاده ست روی.
فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ / یِ)
از مردم افغانستان. رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از مواد ملونه است که در ریشه نبات الکانا وجود دارد. لیپیدها و سوبرین را قرمزرنگ میسازد وحتی اگر تکه ای از ریشه این نبات را در کنار مقطع قرار دهند قطرات چربی آن رنگ آمیزی میشود. (از گیاه شناسی ثابتی ص 80 و 81). و رجوع به همین کتاب ص 57 شود
لغت نامه دهخدا
(اَنْ نِ یَ)
نهایت. پایان. رجوع به نهایت شود.
لغت نامه دهخدا
فرقه ای از یهودکه منسوبند به عنان بن داود که مهتر قوم جالوت شد
لغت نامه دهخدا
(سَ نی یَ)
نام فرقه ای از غلاه معتقدبه الوهیت سلمان فارسی. (از خاندان نوبختی ص 257)
لغت نامه دهخدا
(سُ نی یَ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان زنجان. و طرفین راه آهن و شوسۀ زنجان به قزوین واقع و هوای آن سردسیر است. چمن بزرگ آن که فعلا چندان اهمیتی ندارد و در ازمنۀ قدیم مهم و مشهور بوده است. قصبۀ سلطانیه که دارای آثار ابنیۀ باستانی است مرکز این دهستان است. این دهستان از 34 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل و جمع نفوس آن در حدود 20 هزارتن است. قراء مهم آن بشرح زیر است: سلطانیه، گزلدره، بوئین، خیرآباد، قره بلاغ، سرخه دیزج قلعه، ساریجلو، یوسف آباد، ترکانده، سنبل آباد. قصبۀ مرکزی دهستان سلطانیه. بخش مرکزی شهرستان زنجان است. و دارای 4250تن سکنه است. آب آن از قنات و رود خانه محلی تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن است. آثار باستانی مطابق دفتر اداره باستانشناسی بشرح زیر است:
1- مقبرۀ سلطان محمد خدابنده در عهد همان سلطان بین 703 و 716 ه. ق. بنا شده است.
2- مقبرۀ ملاحسن شیرازی قسمت باختری قصبه. تاریخ بنا اوائل عهد صفویه. ملاحسن یکی از علمای معروف در حکمت الهی بود و در زمان سلطنت شاه اسماعیل اول میزیسته. 3- مقبرۀ چلبی اوغلی در قسمت باختری قصبه تاریخ بناء اوایل قرن هشتم هجری و خانقاه مجاورش دارای تاریخ 733 است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ جِ)
قریه ای است کوچک جزء آبادی ’رضاگاهی’ که دهی از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان است. رجوع به رضاگاهی شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام نوعی نخل که در مجمعالجزائر ماسکارنی (در اقیانوس هند) روید و برای تزیین کاشته می شود
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
گروهی از مرقونیه اند. در پاره ای از عقاید موافق و در برخی دیگر مخالف آنان هستند، از جمله در نکاح و ذبایح باهم اختلاف دارند. و گمان کنند معدل بین نور و ظلمت مسیح است. و از احوال آنها جز این آگاهی نداریم. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به ماللهند بیرونی ص 162 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قریۀ بزرگی است بنی والیه از قبیلۀ بنی اسد را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کِلْ لِ نی یَ)
امراءه کلمانیه، زن بسیارکلام و پرگوو زبان آور. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلمانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ری یَ / یِ)
در تداول فارسی، ورقه ای که مقصدی را در آن بیان کنند. نشریه ای که بمنظور آگاهی مردم اعلان کنند، بازگفتن. (یادداشت مؤلف). (از منتخب) (کنز) (غیاث) (آنندراج). اعادت. اعاده. رجوع به دو صورت مذکور شود، برگردانیدن. برگرداندن. (یادداشت مؤلف). بازگردانیدن. (یادداشت مؤلف). واگردانیدن. (یادداشت مؤلف). واگردانیدن. (زوزنی). عود دادن. (فرهنگ نظام). واگردانیدن. (زوزنی). بازگردانیدن. (از منتخب) (از کنز) (غیاث) (فرهنگ نظام) (از تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). لفظ مذکور در عربی با حرف تاء اعادت است ولی در فارسی با تاء (اعادت) و با هاء ملفوظ (اعاده) و با هاء زاید هر سه استعمال می شود اما استعمال با حرف تاء در غیر تکلم است. (فرهنگ نظام) ، بازگشت. (ناظم الاطباء) ، بازداشت خواستن کسی را. (تاج المصادر بیهقی) ، در تداول دانش بدیع، اعاده از هنرهای لفظی ’محسنات بدیعی’ است، چنانکه لفظی را برای تأکید اعاده کنند با امکان بی نیازی از آن همچون آیۀ ’الذین کذّبوا شعیباً کأن لم یغنوا فیها الذین کذّبوا شعیباً کانوا هم الخاسرین’ (قرآن 92/7) ، همانا اعادۀ کلمه موصول و صلۀ ’الذین کذبوا شعیباً’ آن با امکان بی نیازی از آن برای تأکید و اهتمام بمضمون دو جمله و اظهار این است که هر یک مقصودند بالذات و مستقل اند علیحده. و چنانکه در قول منوچهری:
ماند ورشان بمطرب کوفی
ماند ورشان بمقری بصری.
اعادۀ جمله برای اهتمام هر یک از دو تشبیه است. و چنانکه در قول رودکی:
چومیر ابونصر آنجا برون کشد شمشیر
چو میر ابونصر آنجا ببر کند خفتان.
(از هنجار گفتار ص 297).
و رجوع به تأکید لفظی از نظر نحو شود، در زبان فارسی دو گونه اعاده می توان یافت: 1- نخست اعادۀ عین کلمه یا جمله از نظر تأکید که آن را تأکید لفظی گویند چون: گفتم برو، گفتم برو. یا برگرد، برگرد. یا در پاسخ کسی که گوید چه را خواستی ؟ گویند: کتاب را کتاب را. و در نوشته های شاعران و نویسندگان نیز شاهدهای فراوان می توان بدست آورد. 2- اعاده با تکرار فاعل یا مفعول یا یکی دیگر از اجزای سخن در جمله های دراز چنانکه بیهقی آرد: ’از فقیه بوحنیفه اسکافی درخواستم قصیده ای گفت، بجهت گذشته شدن سلطان محمود و آمدن امیرمحمد بر تخت و مملکت گرفتن مسعود، و بغایت نیکو گفت و فالی زده بودم که چون بی صلت و مشاهره، این چنین قصیده گوید اگر پادشاهی به وی اقبال کند ابوحنیفه سخن به چه جایگاه رساند’. (ص 380 چ فیاض). و در بلعمی و داراب نامه و سمک عیار و دیگر متنهانیز این شیوه متداول است، بویژه در جمله های بزرگ تاخاطر خواننده مشوش نشود. رجوع به مقالۀ ’شیوه ای درنثر قدیم’ بقلم پروین گنابادی در مجلۀ ماهنامۀ فرهنگ شمارۀ پنجم و ششم خردادماه 1341 هجری شمسی شود، در نزد فقیهان شافعی عبارت از اقسام حکم است به اعتبار متعلق آن که فعل یا کار است و آن عملی است که بهنگام گزاردن یا ادای آن بار دوم انجام پذیرد ازینرو که در بار نخست خللی بدان راه یافته است و برخی گویند بسبب عذری انجام می گیرد، چنانکه نمازگزار منفرد هر گاه بار دیگر با جماعت نماز گزارد، این عمل دوم وی اعادت خواهد بود زیرا فضیلت جویی عذری است بجز عمل نخست، چه خللی در آن نیست. این گفتۀ صاحب عضدی و صاحب کشف البرذوی است. برخی از اصولیان گفته اند: ادا یا گزاردن از نظر شرع تسلیم عین واجب در وقت معین آن و قضاء از نظر شرع تسلیم مثل واجب در غیر وقت معین آن است و اعادت اتیان مثل واجب بر صفت کمال باشد چنانکه هر گاه بر مکلف عملی موصوف بصفتی واجب باشد و آن را بر وجه نقصان فاحش ادا کند اعادت آن بر وی واجب می شود و این اعادت بعین اتیان مثل اول بر صفت کمال است. چنین است در کتاب میزان. بنابراین هر گاه عملی را دوباره در وقت یا خارج از وقت انجام دهد آن را اعادت نامند. سپس صاحب کشف البرذوی آرد: هر گاه اعادت واجب باشد چنانکه عمل نخست بفساد انجام گیرد همچون ترک قرائت یا در مثل ترک رکنی از نماز، در این صورت داخل در اداء یا قضاء (فریضه) خواهد بود زیرا بعلت فساد راه یافتن به عمل نخست از نظر شرع در حکم عدم قرار می گیرد و ازینرو اگر آن را در وقت انجام دهد اداء یا گزاردن خواهد بود و اگر در خارج از وقت به انجام دادن آن قیام کند آن را باید در حکم قضا شمرد. و هر گاه اعادت واجب نباشد چنانکه عمل نخست ناقص انجام گیرد نه فاسد، همچون ترک کردن کسی چیزی را در نماز که ترک آن سجدۀ سهو را بر وی واجب کند، آن وقت عمل دوم در شمار اداء و قضا داخل نخواهد بود زیرا ادا و قضا از اقسام واجب به امراند چنین اعادتی واجب نیست و بنابراین عمل نخست در شمار واجب است نه دوم و دوم بمنزلۀ سجدۀ سهو است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
اشبانیا. اسپانیا. اسپانی. صاحب نفح الطیب گوید اشبانیه نام قدیم اشبیلیه بوده سپس آنرا به تمام اندلس اطلاق کرده اند
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
تأنیث اشکانی. رجوع به اشکانی و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2556 و کتاب التاج جاحظ ص 29 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ)
مؤنث اشغانی و معرب اشکانی. رجوع به اشکانیان و فهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
وسع و استطاعت. ج، امکانیات. (از المرجع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به الهان بن مالک برادر همدان. رجوع به الهان (نام قبیله) شود
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله اند، و ایشان موافقند بقرامطه و دهریه که از خواندن و آموختن قرآن و علم دینی اعراض کنند، و گویند که مسلم ظاهر حجاب راه باطن است، و اشعار و ابیات آموزند. کذا فی توضیح المذاهب. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سجادی شود
لغت نامه دهخدا
(اِلْ نی یَ)
نام فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد صلوات الله علیهما. (از فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
قومی است از نصاری که مریم علیهاالسلام را به خدایی منسوب کنند. (آنندراج). نام گروهی از ترسایان. (ناظم الاطباء). طایفه ای از نصاری منسوبند به ملکاء که بر تمامت روم مستولی شد و ایشان گویند مسیح دو جوهر دارد یکی لاهوتی و دیگری ناسوتی و آن هردو یک جوهرند و قتل و صلب بر ناسوت و لاهوت هردو واقع شد و بعضی از ایشان گویند او قدیم است و هو الله و بعضی گویند هو ابن الله. (نفایس الفنون). یک فرقه از فرق نصاری. (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 53). و رجوع به ملکا و ملکائیه و ملکیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملکانیه
تصویر ملکانیه
نام گروهی که مریم را خدا می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانیه
تصویر سلطانیه
با خوری
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی که سلمان پارسی را خدا می دانستند و واژه (مسلمان) را برگرفته از سلمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از النهایه
تصویر النهایه
عاقبت نهایت آنکه سرانجام بالاخره
فرهنگ لغت هوشیار
ورقه ای که اظهارات شخصی را در آن نویسند. ورقه ای که از اداره ای برای کسی فرستندو تقاضای طلب یا مالیات و امثال آن کنند: اظهار نامه مالیاتی اظهار نامه گمرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلهانه
تصویر ابلهانه
سبکسرانه گولانه هلکی بی عقلانه از روی نادانی و نابخردی و حماقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلهانه
تصویر ابلهانه
((اَ لَ نِ))
از روی نادانی و نابخردی و حماقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلهانه
تصویر ابلهانه
سبک سرانه، گولانه
فرهنگ واژه فارسی سره